B
پسندها
1,623

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اره ... یادش بخیر ... چقدر اذیتشون کردیم ..
    گفتم که اماده باشی .... گفتم برام نفت بفرستن که دیگه مشکلی نباشه ...
    اگرم فش می دن پشت سرمه ..شنبه سر کلاس اینقدر غر غر کردن که نگووو
    که خنده داره ؟؟!!!!!!!!!!!! ارهههههه ..... دارم برات علی ...
    خوبم . خبر ؟؟ به زودی علی رو می سوزونیم تو همین باشگاه ..گفتم که سورپرایز شی ...
    نچچچچچ جرات ندارن ....
    به محل استقرارتون و اینکه گفتی هوای تهران زیادم بد نیس.....:D
    کوفتتتتتتتتتتتتتتته تبریزی ..
    این یعنی چی ؟؟
    :razz:
    نه خو تو نمی تونی دستات رو رو هم بذاری ..چون من قبلش بستم .... نخند .... دندوناشو ... :cool::D
    ارههههههههههههههههه خیییییییییییییلی خوبه....:D
    کاش یه سرم میومدی سمت ترمینال آزادی،آخه هوای اونجا بهتره:D
    تو اهل کجایی؟(البته ببخشیدا چون کوچیکتری تو خطاب کردم);)
    همونه
    موندم تحقیق های دانشگاهتو چجوری انجام میدی؟
    یک روز از یک زوج خوشبخت سوال کردم

    دلیل موفقیت شما در چیست ؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا نمی‌کنید؟

    آقاهه پاسخ داد: من و خانمم از روز اول حد و حدود خودمان را مشخص کردیم

    قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی حق اظهار نظر داشته باشه و من هم به عنوان یک آقا در مورد مسائل کلی نظر بدهم!

    گفتم: آفرین! زنده‌باد ! تو آبروی همه‌ی مردها را خریده‌ای ! من بهت افتخار می‌کنم.

    حالا این مسائل جزئی که خانمت در مورد اونها حق اظهارنظر داره، چیه ؟

    آقاهه گفت: مسائل بی‌اهمیتی مثل این که ما با کی رفت ‌و‌ آمد کنیم، چند تا بچه داشته باشیم، کجا زندگی کنیم، کی خانه بخریم، ماشین‌مان چه باشد، چی بخوریم، چی بپوشیم و ...

    گفتم: پس اون مسائل کلی و مهم که تو در موردش نظر می‌دی، چیه ؟

    آقاهه گفت: من در مورد مسائل بحران خاور میانه، نوسانات دلار، قیمت نفت و اوضاع جاری مملکت نظر می‌دهم.:D
    هااااااااااااااااان ................. هوممممممممممممممممم ........................:whistle:
    نه عوضش نکن...
    البته نظر منه ها.....
    آخه آواتارت با بقیه خیلی فرق داره....
    بعضی وقتا متفاوت بودن بهتره;)
    راستی چند سالته؟
    فک نکنم
    خب برو یکی دانلود کن
    چجوری بدون ورد کار میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟
    و ورد بود تو خوده سیستمم
    فونتش کودکه
    بعضی جاهاشم خودم تیتر کردم
    کشتی مردی در یک طوفان عظیم غرق شد اما این مرد به طرز معجزه آسایی نجات یافت و توانست خود را به جزیره ای برساند.

    این مرد با هزاران زحمت برای خود یک کلبه ساخت ...

    روزی برای تهیه آب به جنگل رفته بود ؛ وقتی به کلبه برگشت در کمال ناباوری دید که کلبه در حال سوختن است.

    به بخت بد خود لعنت فرستاد و بعد شروع به گله کردن از خدا کرد که : خدایا تو مرا در این جزیره زندانی کرده ای و حالا که من با این بدبختی توانسته ام این کلبه را برای

    خودم درست کنم باید اینگونه بسوزد!

    مردبا همین افکار به خواب عمیقی فرو رفت ... .

    صبح روز بعد با صدای بوق یک کشتی از خواب پرید ؛ او نجات یافته بود!

    وقتی سور کشتی شد ، از ناخدا پرسید چگونه فهمیدید که من در این جزیره هستم؟

    ناخدا پاسخ داد : ما علایمی را که با دود نشان می دادید دیدیم!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا