*دختر باران*
پسندها
740

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • یه سوال:چرا ما با هم دوستیم و اسممون توی لیست دوستان هم هست؟:surprised:
    اشکال نداره،هروقت بیو گرافی خواستین،خودم کاملش رو ارائه میدم.;)
    من کلا همینجوریم هر جا میریم مهمونی

    تا صاحب خانه بیاد سر سفره من غذا خوردم

    بعضی وقتها واقعا خجالت میکشم :redface:
    همچنین.:gol:
    اما اینو جدی گفتم.
    جدا از کسانی که خودشون درخواست میدن،من دوستام رو با دقت انتخاب میکنم.
    شما رو هم خیلی وقته میشناسم،یه نمونش اینکه معمولا توی تاپیک"جک ها و اس ام اس های روزانه" از نویسنده ها تشکر میکنین یا اینکه به طور میانگین روزی یه بار تو تاپیک"چه اهنگی گوش میکنی" شرکت میکنین.(ظاهرا هر روز این دو تا تاپیک رو چک میکنین.)باز هم بگم؟;)
    البته من هم خوش سلیقه هستم،از انتخاب دوستانم معلومه دیگه.;)
    اواتار خوبیه چون انتخاب شماست،یادت رفته شما گفتی این اواتار خوبه و همین باشه.:)
    گفتم چیزی رو فراموش میکنم
    مامانم میگه محمد عاشقی :redface:

    حالا مامان باشگامم همینو میگه :دی :biggrin:
    یادته یه بار پیام گذاشته بودی من ندیده بودم

    بهت چی گفتم :D
    تا چشم ما رو دور میبینی غذا خوشمزه درست میکنی :razz:

    بای مادر جان:D
    تو گفتی داستان این فیلمه نگفتی کدوم فیلم که :redface:

    آخه من عاشق اون فیلمه بودم که برات تعریف کردم

    فک کردم اونو میگی چقدرم به خودم فشار آوردم یادم بیاد :w15:
    اون که 150 قسمته بخوام تعریف کنم
    حداقل 2 روز وقت میخواد
    تازه منم کامل ندیدم ...
    آهان آواتارمو میگی
    من فک کردم داستان او نهنگه رو میگی
    که عکسشو برات گذاشتم :biggrin:
    اولش انگار هیچی یادم نبود ولی وقتی شروع به تعریف کردم

    کل داستان مثل اینکه دیشب دیدم یادم اومد :surprised:
    باور کن من این فیلمه رو خیلی وقت پیش دیدم

    ولی اون چیزی که یادمه
    یه بچه نهنگ از دریا میبرن تو یه آکواریوم بزرگ
    چند تا بچه بازی گوش به طور اتفاقی اینو میبین
    بعد یه مدت با هم نهنگه دوست میشن
    چون محل نگهداری بچه نهنگه نزدیک
    دریا بوده این هر شب با مادرش ارتبا برقرار میکرده
    (یه صدای خیلی قشنگی از خودش در میاره
    اینجای فیلم واقعا گریت در میاره )
    این بچه ها همراه یکی دو نفر دیگه
    تصمیم میگیرن اینو آزادش کنن که یه سری
    مشکلات براشون پیش میاد
    این سکانس آخر واقعا نمی دونم چه جوری تعریف کنم :
    وقتی میرسن به دریا اونجا بیشتر سخره بوده
    بقیه دریا رو هم با چند تا قایق میبندند
    بچه داستان از طریق ارتباطی که با نهنگه برقرار میکرده
    میبرش به اون قسمت سخره ای
    و راهنمایی اش میکنه که از سخره عبور کنه (این سکانسم فوق العاده اس)
    تمام :smile:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا