amir ghasemiyan
پسندها
8,563

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • میام تا ظهر بازم پس .
    البته :دی
    اتفاقا میخوام بنویسی، همون رو هم میزارم برا تاپیک :D
    امیری پروفت فقط برا دوستات بازه یا اعضای باشگاه همه؟
    من برم صبحانه همکاری .
    آره، راحتتره برا کارا.
    چه هدف مدبرانه ای :D
    مرسی ؛ اشکال نداره امیری، خودتو اذیت نکن همکاری ..خودم می نویسم :gol:
    یکم خلوته آدم دلش می گیره، ولی خنک تره خوبه :دی
    کارم داشتی راستی دیروز کوشمولو؟
    فقط اومدم ببینم این وقت صبحی اینجا چه خبره؟ چه حسی داره و اینا :دی
    سلام همکاری، صبح بخیر
    گزارش ترسناک و لحظه به لحظه بعد از خوردن یک نوشابه!!

    خدااا نکنه استراحت کننن خوووب میشی حتمااا قول میدم بهت
    مزاحمت نمیشم منم کم کم میرم
    خدانگهدارت...
    برا منم همینه
    از طریق یوزر پس دانشگام که نمیشه
    از پروکسی هم که فعلا از کار افتاده
    چقدر سوال:D
    1-کلا به جز دزفولیا شهرهای دیگه که نمیفهن البته بعضی از حرفای قلمبه سلمبه رو اما حرفای آسونو میفهممن
    زنجانیا که نمیفهمیدن خودمم زیاد دزی متوجه نمیشم
    2-با خودمون 3تا ماشین بودیم
    3-خوووب بود همدان از اولش که رسیدیم خوووب بود اما برای خووواب بعد بود نمیگم کاااش این اتفاق نمی افتاد
    4-از یکشنبه 6 صبح تا شنبه این هفته 8شب
    انگار اومدم صندلی داااغ:D
    حرفه قتلو نزن چوون برای همینا بود بعد که ترسیدم الانی یه دفعه یه جووری شد سعی کن حتی شده تو جیبت چاقووو نذاری حتی برای مواظبت از خودت خیلی کاره بدیه خیلی نمیخوام حرف بزنم
    از بابام یه قول گرفتیم که اگه رفتیم مسافرت خرج نکنیم گفته بود تنها هرچی میخوایم بخورین براتون میخرم اما وقتی زنجااان خودش اولین نفر گیر کرد تو این چاقوو خردینا حتی برای جهازمونم یه چیزایی خرید:D
    اوهوم گرفتم برات
    خواهش امیروووووووووو...آنچه کردیم لطف خدا بود و بس:دییییییییییییی
    بابامو خیلی دوست دارم وقتی میریم مسافرت چون به زبونه دزفولی نمیفهمم بهشون چیزی میگفت دختر داییم دیگه غش کرد از خنده خیلی باحال بود...بعد زنجان رفتیم همدان همش تو جاده بودیم همدانو دوست دارم اما شبشو خراب کردن همدان بعدظهری رسیدیم یعد صبح حرکت کردیم به طرف بروجرد که پسر داییم بروجرد قبول شده رفتیم برای ثبتنامه اش بابام خیلی دوست داشت ملایر بمونه اما برای کمی تو شهرش رفتیم منم دوست داشتم بعد ملایرم بروجرد نهار خوردیمو استراحتو ثبتنام بعد ساعته 8شب رسیدیم دزفول
    زنجاانو حتما بروو بهت خوش میگذره اگه رفتی بازار قدیمشو برو یه اگه بری گیر میکنی تو بازارش اعصابم خورد شد گیر کردیم تو بازارش هرکاری میکردیم مامانو بابامو بیرون کنیم نمیشد هی میگفتیم بریم پاساژاش آخرش رفتیمم
    زنجانم که به شهر چاااقو معروفه
    همینا نامه بودن یعدش رفتیم زنجان برای بار دومم میرم زنجاان شهر خوبیه آدماشم خیلی خوووبن شهربازیشم بالای یه تپه ای خوووبه 2تا وسایل رفتیم که برای وسایله آخریمه چی بگم فوووشم که نمیتونم بدم یه پسر عموم درشو هرکاری کردیم بسته نمیشد آخرش فهمیدم کاره پسر عموم بوده وقت بود لیز بخوررم
    سیلام:redface:
    روم به دیوار :redface:با شرمندگی:redface:
    اگه اکانت Ieee داری اون مقالات رو دانلود کن لطفا لطفا
    برا من فعلا از کار افتادن :cool:
    دارمممم برات حرففف میزنم میرییییی...حداقل یه باییی بده که بدونم رفتی!!!!!!!
    اون هفته یادته 4شنبه تعطیل بود ما داشتیم از کلاردشت به سمت زنجان میرفتیم از راه رودبارک رفتیم بعد رودبارک به منجیل میخوره کلا رودبارک تا زنجان یعنی قزوین رشت یه جاده قدیمی داره همش پیچ در پیچه امسال از راه اتوبان رفتیم که کاش نمیرفتیم همه زده بودن بیرون کل تهرونیا از هر طرف که بگی زده بودن بیرون از جاده قدیم بگیر تا اتوبان اینقدر شلوغ بود که نگو ماشین پشت سره هم بدجوررر ترافیک ناجوری بود از ترافیک تهرانم بدتر که دیگه همش ماشینا خاموش شدن پلیسا رو ندیدی دیوونه شدن سره هم داد میزدن اعصاباشون خورررد بود اصلا نفهمیدیم که نفهمیدیم این ترافیک برای چی بود خیلی ناوررر بود همه کلافه شدیم حتی بعضیها تو تونل گیر ترافیک اوفتادن ما 3ساعت دقیقا تو ترافیک بودیم
    بستنی کاکا کلاردشتو میدونی که کجاست؟؟ همون شب اول که رسیدیم بدون اینکه ویلامونو ببینیم خوردیم شب قبلش داییمو عموم کلاردشت رفتن برامونم ویلا گرفتن چون تو ویلای خودشون جا دیگه نداشتن
    بعد فرداش بارون گرفت
    چقدر کلاردشت عوض شده ساختموناش زیاد شدن با این سیلی که اومده خرابش کرد
    تو راه چالوسم که بودیم زیر مه رفتیم وواای یادش بخیر چقدر باحال بود همون فردا شبشم زیر مه ها رفتیم بعدا عکس برات میفرستم
    رااستی من چرا از خاطره خوبه مسافرت نمیگم
    بزار بگم باووورت میشه ما از ساعته 6 صبح حرکت کردیم از دزفول بعد دقیقا 8شب رسیدیم کلاردشت؟؟؟
    هیچکس باورش نشده تنها برای نهار قم پیاده شدیم اونم چی قم چند دقیقه قبل اذان ظهر رسیدیم
    الانم که دارم یه جورایی بدون توضیح بیان میکنم دلم یه جورایی بازم میلرزه نمیدونی چی شده و نمیخوام بگم اون شب برای اولین بارم قرص زیر زبونی خوردم
    سلام..همه خوبیم اما یه خاطره بد تو این مسافرتمون برجا گذاشته خیلی شبه بدی بود خیلی خواهر کوچیکم اینقدر لرزیده بود که دستاش از لرز نمیموندن چون تاحالا تو خانواده ی ما همچین چیزی غیر ممکن بود ووااااای بابایی بدجور خرابیم....
    تولدت با تاخیر مبارک اما من اولین فر بهت گفته بودم...روزمم مبارک
    عمو نی نی بله
    فهلا لوز بخیل
    بازم تبلچت مبالک خان عمویییییییییی
    ایسالله خدا بهت یه نی نی مث آخا بالاسل بده;)
    عمو تو لوز تبلچت واسه نی نی دها کنی ها..اده لفتی حرم
    خسته سدمممممممممممممممممم درم میخواد تسامو وا کنم تو مانسگاه باسم و قبول سده باسم
    لفتی حرم باسم دها کنی ها که زودی دکتل سم
    من برم
    بای عمو لیش گسنگ خوتم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا