آبیش هم آبیش های قجری یادش بخیر
خان داداش از سفر نیومده حیاط و آب و جاروب میکردن آب حوض و عوض میکردن و شمعدانی هارو میچیدن بغل کرت.
داداشی در و میزد آبیشه با یه پارچ خاک شیر تگری در و وا میکرد و زودی کت داش و میگرفت. و تلمبه میزد تا داشه دس صورتش و با آب سرد بشوره کیفش کوک شه.

بعدش با چن قاچ هندونه خنک از داشه پذیرایی میکردن تا داشه دلش خنک شه و جیگرش حال بیاد.

اذون میگفتن جا نماز داش پهن بود رو به قبله و چن تا گل یاسی یاسمنی رو جا نمازه خودی نشون میداد.بعدش هم بساط ناهار پهن بود و فسنجونی و قرمه سبزی قیمه ای، چن سیخ کبابی و جغول بغولی، دیزی و تریتی و ترشی هفته بیجاری
بعده ناهار هم بساط چای بود و قلیون چاق شده. بعدش هم رخت قیلوله پهن بود تا خنکای عصر.