شب شماهم بخیر داداشی
منم از شعرا و متنای زیبایی که برام گذاشتی خیلی خیلی ازت ممنونم
بار اول که گره خورد نگاهم با او
سیب های دلمان ریخت زمین
هیچکس انجا نبود
هر دومان بی خبر از حادثه ی اینده
غافل از رسم غریبی که خدا دارد دوست
و همه با خبریم
عاشقانه گفتم: سیب ها را بردار
ولی انگار
سیب ها را له کرد
و کشیدم بر دار!
بعد از ان فهمیدم...سیب میوه ی تکراری یک فصل است
همچنان که پاییز
میوه اش بی برگی ست
و تنهایی و برف
میوه فصل زمستان
و بهار...میوه اش
سر سبزی ست
این درخت است که باید بنشینم زیرش
و بفهمم ان را
و بدانیم نیوتن
تنها
راز یک سیب خراب را فهمید
خب حالا نوبت ماست.......