آقای سعید حیدری
پسندها
768

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام اگه جمله سازی دوست داری بیا تو تاپیک
    اگه میخوای لذت ببری بیا تو
    منافق کیست؟؟
    :gol:معرفی منافق در اتاق تفسیر قرآن کریم:gol:

    شما از کجا فهمیدین استقلالیم؟!!!:surprised:تبریم من بابت اون جملتون بود ک گقتین تو زندگیتون سعی کردین ب همه کمک کنین:D
    حدف ما جلب رضایت مشتریه :biggrin:
    اون جمله بالایی مال یجا دیگه بودش :biggrin:

    خواهش میکنم

    خوشحالی دوستان ارزوی ماست
    کوچک که بوديم چه دل هاي بزرگي داشتيم
    اکنون که بزرگيم چه دلتنگيم
    کاش همان کودکي بوديم که حرفهايش را
    از نگاهش مي توان خواند
    اما اکنون اگر فرياد هم بزنيم کسي نمي فهمد
    و دل خوش کرده ايم که سکوت کرده ايم
    سکوت پر بهتر از فرياد تو خاليست
    دنيا را ببين... بچه بوديم از آسمان باران مي آمد
    بزرگ شده ايم از چشمهايمان مي آيد!!
    بچه بوديم دل درد ها را به هزار ناله مي گفتيم همه مي فهميدند
    بزرگ شده ايم درد دل را به صد زبان به كسي مي گوييم ...هيچ كس نمي فهمه
    اینگونه به زندگي نگاه کنيد...

    *مرد را به عقلش نه به ثروتش

    *زن را به وفايش نه به جمالش

    *دوست را به محبتش نه به کلامش

    *عاشق را به صبرش نه به ادعايش

    *مال را به برکتش نه به مقدارش

    *خانه را به آرامشش نه به اندازه اش

    *اتومبيل را به کاراییش نه به مدلش

    *غذا را به کيفيتش نه به کميتش

    *درس را به استادش نه به سختیش

    *دانشمند را به علمش نه به مدرکش

    *مدير را به عمل کردش نه به جایگاهش

    *نويسنده را به باورهايش نه به تعداد کتابهايش

    *شخص را به انسانيتش نه به ظاهرش

    *دل را به پاکیش نه به صاحبش

    *جسم را به سلامتش نه به لاغریش

    *سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش

    *چشم رابه نوع نگاهش نه به زیباییش
    تا توانی رفع غم از چهره ی غمناک کن

    در جهان گریاندن آسان است

    اشکی پاک کن
    یک دانشجوی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود
    بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد
    .
    اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد.
    بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه

    روزها ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت ” من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت
    “اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن.
    .
    ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.
    .
    چهار سال آزگار کذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!
    .
    نتیجه اخلاقی این ماجرا. .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    پسرهای دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.:d
    سلام داش سعید گل.
    اون روز بایه عالمه مهمات مونده بودم دم کلوپ
    استقلال.حیف یه عالمه سنگ و ترقه مونده بود رو دستم:w05:


    اگه هیچوقت بعد از هر لبخندی ؛

    خدا رو شکر نمیکنی ....



    حقی نداری بعد از هر اشکی ،

    اونو سرزنش کنی ... !!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا