mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • به چشمهایت که نگاه میکنم

    آغازی میشوی برای انتهای

    تمام رویاهایم...چشمهایت را نبند

    اتنهای رویاهایم

    تو هستی.


    تنها سر انگشتانت

    می فهمند

    لذت لمس

    اولین ثانیه های

    عشق را..

    وقتی

    چشم می بیند

    و دل می فهمد

    و جان

    آتش می گیرد

    ولی

    همه در حسرت ِ

    نوازش

    یک رویا

    در می مانند

    شمع بر دست می گیرم

    تا سوخته شود

    این پوست

    و درد آیَدَم

    که بدانم

    هر آن دستی

    که شمعی

    دلی

    چشمی

    روشن می کند

    باید

    بسوزد

    آب شود

    و نیست

    شود

    تا زمانی

    روزی

    از موم ِ آب شده ء

    وجودش

    او را

    در یابند.

    اگر با تو نیستم

    دلیلی هست

    اگر هستی

    نیز حکمتی

    وقتی کسی برای تو نیست

    باید برود

    برایش

    عشق

    و شادی

    آرزو کن..

    راه

    برای رفتن است

    بگذار از راهی که آمده

    برود!

    حرفها یم

    از من

    سرازیر می شوند

    و تو

    گوشهایت

    را گرفته ای

    عشق حقیقی زمانی است

    که تا آخرین نفستان کسی را دوست داشته باشید...

    تمام ریشه ام تو هستی ،

    راه گریزی از یاد پربرگت نیست ،

    از عمق ریشه ام دوستت دارم ...

    گاهی نباید ناز ڪـــــشید ؛

    انتظار ڪـــــشید ؛

    آه ڪـــــشید ؛

    درد ڪـــــشید ؛

    فریاد ڪـــــشید ....

    تـنـﮩـآ باید دست ڪـــــشید و رفت ...

    تنها نشسته‌ای و چای می‌نوشی و بغض می کنی

    هیچ‌ کس تو را به یاد نمی‌آورد !

    این همه آدم ، روی کهکشان به این بزرگی

    و تو حتی آرزوی یکی نبودی ...

    زِندگـــي در حــــــــال بارگـــــــيري است،

    لطفاً صـَــــبر کـُــنيد..

    اينجـا سُــــرعت خوشــــبختي بسيار کــــم است...!!

    تـــا زندگــــــــي ات لُـود شـــــــود ..

    عُمـــــــــرت تمـام شــده

    خداوندا

    مرا به بزرگی چیزهایی که داده ای آگاه و راضی کن

    تا کوچکی چیزهایی که ندارم آرامشم را بهم نریزد

    سلام خوبید
    ببخشید یه پیغام گذاشتم خوشحال میشم که بخونید
    سلام... خداروشکر.....

    شما خوبید؟

    ایشالا سلامت باشید
    حالا فقط

    آیینه یاد تو را زنده می کند

    که در خود تو را می بینم!!

    بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست

    آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست



    مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

    در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست



    آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

    بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست



    بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

    مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست



    باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق

    وسکوت تو جواب همه مسئله هاست


    شاید فراموشت شدم شاید دلت تنگه برام

    شاید بیداری مثل من به فکر اون خاطره هام

    شاید تو هم شب که میشه میری به سمت جاده ها

    بگو تو هم خسته شدی مثل من از فاصله ها

    با هر قدم برداشتنت فاصله بین مون نشست

    لحظه ای که بستی در و شنیدی قلب من شکست؟

    یادت بیاد که من کی ام همون که میمیره برات

    همونی که دل نداره برگی بیفته سر راهت

    نمیتونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام

    تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام

    ازکی داری تو دور میشی ؟! از من که میمیرم برات

    از منی که دل ندارم برگی بیفته سر راهت

    بگو من از کی بگیرم حتی یه بار سراغ تو

    دارم حسودی میکنم به آیینه اتاق تو

    کاش جای اون آیینه بودم هر روز تورو می دیدمت


    مثل فرشته ها شده ای احتیاط کن

    زیبا و با صفا شده ای احتیاط کن

    درهای بی قراری پروانه بسته نیست

    ای غنچه ای که واشده ای احتیاط کن

    دیدم کسی که رد تو در باد می گرفت

    در باد اگر رها شده ای احتیاط کن

    از حالت نگاه تو احساس می شود

    با عشق آشنا شده ای احتیاط کن

    می ترسم از چشم بد این حسود ها

    تفسیر رنگ ها شده ای احتیاط کن

    وقتی طلوع می کنی از پشت پنجره

    قابی پر از بلا شده ای احتیاط کن

    چندیست من عاشق این زندگی شدم

    حالا که جان ما شده ای احتیاط کن
    سرخ شد آینه از هرم نگاه من و تو

    کاش فریاد زند معنی آه من و تو

    مگر این آینه ها لب به سخن بگشایند

    که پر از رنگ سکوت است نگاه من و تو

    لبت اینگونه مخور تا نخوری جان مرا

    چشم هایی نگرانند به راه من و تو

    در تماشای تو اندیشه من مغلوب است

    بهتر از عشق کسی نیست پناه من و تو

    آه اگر زلف تو در قسمت ما حلقه شود

    نرسد هیچ سپاهی به سپاه من و تو

    هنر عاشقی امروز پسند همه نیست

    که محبت شده اینگونه گناه من و تو


    زودتر بیا

    من زیر باران نشسته ام

    و انتظار تورا می کشم

    چتری روی سرم نیست

    می خواهم قدمهایت را با تعداد قطره های باران شماره کنم

    تو قبل از پایان باران میرسی

    یا باران قبل از آمدن تو به پایان می رسد؟


    چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

    چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

    کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

    و او هنوز شکوفاست بین آدمها

    کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

    غروب زمزمه پیداست بین آدمها

    چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

    طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

    تمام پنجره ها بی قرار بارانند

    چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

    به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

    دلت به وسعت دریاست بین آدمها




  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا