mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • می ایم

    می مانم

    وبرایت مینویسم اینجا ....

    مینویسم تا شاید با نوشتن ذره ای از دلتنگیم کم شود

    مینویسم از خاطراتمان .... از لحظه هایی که هیچوقت فراموش نخواهند شد ........

    با نوشته هایم....... تو را....... و دفترخاطراتم را مرور میکنم که در برگیرنده تمام خاطرات من است

    نوشته هایم بی تو معنا ندارند .....

    پس بمان و همیشه باش

    زیرا لحظه های زندگیم وخاطراتم تنها به یاد تو و با تو معنا دارد .....

    دوستت دارم .......


    بناگاه ترا می نامم

    و با تو سخن می گویم

    و به دست های خود می نگرم

    که پر از تو است

    و در سر تا پای خود

    تن تو را حس می کنم

    نام تو در سرم می پیچد

    که رساتر از های و هوی دنیاست

    ولی تو را به فراموشی می سپارم

    چون باغبانی که

    گل ها را به سکوت باغ می سپارد

    زیرا باز بسوی تو خواهم آمد

    زیرا بناگاه ترا خواهم نامید

    و با تو سخن خواهم گفت


    فرقـے نمـے کند !!

    بگویم و بدانـے ...!

    یا ...

    نگویم و بدانـے..!

    فاصله دورت نمی کند ...!!!

    در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!

    جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

    دلــــــــــــــم.....!!!




    زود برگرد

    من همین جا می مانم

    می نویسم

    اما نمی خوانم

    برگرد

    که بی تو نوشته هایم معنی ندارد

    برگرد

    که بی نو چشمانم نوری ندارد

    نمی خوانم

    تا تو برگردی

    پس برگرد


    آهسته تر بیا

    غوغا نکن که دلم ،

    با شور دردناک نفس های گرم تو

    بی تاب می شود .

    آهسته تر بیا،دلواپسم نکن،

    برای خاطره بازی

    فرصت ، همیشه هست .

    وقتی تو می رسی

    احساس می کنم

    سکوت می شکند

    ثانیه ها گرم می شوند

    فاصله ، از لای انتظار پنجره

    فرار می کند

    آغوش می شود تمام تنم از نگاه تو

    جایی برای کلام نیست

    خاطره ، خود با تمام آنچه هست

    میان چشم های عاشق ما

    حرف می زند

    و آرام

    برگ می خورد وقتی تو می رسی

    زندگی ، با تو می رسد

    لبخند ، با تو می رسد

    احساس می کنم

    جایی ، میان پلک های مدام اضطراب

    برای ما ساخته اند

    احساس می کنم

    ما را درون هاله ای از عطر و آرزو

    انداخته اند .

    وقتی تو می رسی

    عاشق تر از همیشه ی حرف ها،حرف می زنم

    شیرین تر از همیشه ی بغض ها،بغض می کنم

    وقتی تو می رسی


    می ایم

    می مانم

    وبرایت مینویسم اینجا ....

    مینویسم تا شاید با نوشتن ذره ای از دلتنگیم کم شود

    مینویسم از خاطراتمان .... از لحظه هایی که هیچوقت فراموش نخواهند شد ........

    با نوشته هایم....... تو را....... و دفترخاطراتم را مرور میکنم که در برگیرنده تمام خاطرات من است

    نوشته هایم بی تو معنا ندارند .....

    پس بمان و همیشه باش

    زیرا لحظه های زندگیم وخاطراتم تنها به یاد تو و با تو معنا دارد .....

    دوستت دارم .......


    آسمان را

    به نام تو صدا می زنم

    دریا را

    به نام تو می خوانم

    شب را

    و روز را

    به نام تو مرور می کنم

    با این ترانه

    از عشق نه

    از تو می گویم

    که عشق

    نام توست ...
    تو همیشه در یاد منی

    آسمان به آسمان،

    کوچه به کوچه

    رویا به رویا.

    هر جایی که می نگرم با منی.

    اما ...

    دلم برایت تنگ می شود !!!


    گم می شوم بی تو

    در جنگل سکوت و تنهایی

    آنگاه که از صدای هوهوی باد می هراسم



    و در آن تاریکی مبهم

    بی تو

    فانوسم می شکند!

    فقط چند لحظه

    نبودنت را جبران کن



    سرانگشتانم که می سوزد ...




    یعنی وقت ِ‌نوشتن از تـــوست


    بــیــــا در خـــیـــالــم


    آرام بنشین ...


    مــــی خــواهـــم صــدای ِ نفس هــــایت را


    بنویــــســـم..........‬


    سکوت نکردم که فراموشت کنم


    نمی خواهم از یادم بروی....


    اشک نمی ریزم


    تا.......


    لحظه های نبودنت را ابری کنم

    تنها...تنها...


    لحظه های با تو بودن را مرور می کنم


    و...به تو می اندیشم در ابدیت لحظه ها

    در این تاریکی شبها


    چه بی تابانه دلگیرم


    نمی دانی که گاهی عاشقانه


    در تب رویای تو آرام می گیرم.




    دلم در شهر غربت بیقرار است

    به دنبال تو هر شب رهسپار است

    ولی از هر که میگیرم سراغت

    جوابم انتظار و انتظار و انتظار است...


    آهسته تر بیا

    غوغا نکن که دلم ،

    با شور دردناک نفس های گرم تو

    بی تاب می شود .

    آهسته تر بیا،دلواپسم نکن،

    برای خاطره بازی

    فرصت ، همیشه هست .

    وقتی تو می رسی

    احساس می کنم

    سکوت می شکند

    ثانیه ها گرم می شوند

    فاصله ، از لای انتظار پنجره

    فرار می کند

    آغوش می شود تمام تنم از نگاه تو

    جایی برای کلام نیست

    خاطره ، خود با تمام آنچه هست

    میان چشم های عاشق ما

    حرف می زند

    و آرام

    برگ می خورد وقتی تو می رسی

    زندگی ، با تو می رسد

    لبخند ، با تو می رسد

    احساس می کنم

    جایی ، میان پلک های مدام اضطراب

    برای ما ساخته اند

    احساس می کنم

    ما را درون هاله ای از عطر و آرزو

    انداخته اند .

    وقتی تو می رسی

    عاشق تر از همیشه ی حرف ها،حرف می زنم

    شیرین تر از همیشه ی بغض ها،بغض می کنم

    وقتی تو می رسی


    دستانم در انتظار گویش گرمای وجودت


    قلبم به تمنای حس حضورت


    و چشمانم برای دیدار طلوعی از تو


    به انتظار نشسته اند


    زمزمه هایم را به باد سپرده ام


    امشب فانوس ماه را




    من به امانت گرفته ام


    تا جاده را برای آمدنت


    به ستاره بنشانم.



    وقتی که تو نیستی
    دنیا
    چیزی کم دارد.....

    من فکر می کنم در غیاب تو
    همه ی خانه های جهان خالی ست،
    همه ی پنجره ها بسته است،
    اصلا کسی
    حوصله آمدن به ایوان عصر جمعه را ندارد....

    واقعا
    وقتی که تو نیستی
    آفتاب هم حوصله ندارد راه بیفتد
    بیاید بالای کوه،
    اما دیوارها
    تا دل ات بخواهد بلندند
    سرپا ایستاده اند
    کاری به بود و نبود نور ندارند،
    سایه ندارند....

    من قرار بود
    روی همین واقعا
    فقط روی همین واقعا
    تاکید کنم!
    بگویم:
    واقعا
    وقتی که تو نیستی
    خیلی ها از خانه بیرون نمی آیند...

    واقعا
    وقتی که تونیستی،
    من هم
    تنهاترین اتفاق بی دلیل زمین ام......

    واقعا
    وقتی که تونیستی،
    بدیهی ست که تو نیستی!


    کاش میشد به تو یک نامه نوشت

    نامه را دست خدا داد که باور بکند...

    بی تو من در ترک آیینه ها میشکنم

    کاش میشد که خدا،

    آخر نامه به جای من امضا بکند

    و بگوید به تو برگرد و تو نیز..................

    تو فقط محض خدا برگردی !!!





    گریه آخرین چیزی ست که باقی می ماند
    و بغض
    بکی مانده به آخری ست
    تمام دلخوشی های پیش از این دو
    یکی
    یکی
    می شکنند
    مثل شیشه هایی
    که من ِ دیوانه
    بدجوری هوس کرده ام
    یکی
    یکی
    بریزمشان پایین
    و بنشینم بعد
    یک دل ِ سیر
    به دلخوشی های پیش از این
    از لا به لای اشکِ شور
    از لا به لای دل ِ شور
    بخندم
    زود برگرد

    من همین جا می مانم

    می نویسم

    اما نمی خوانم

    برگرد

    که بی تو نوشته هایم معنی ندارد

    برگرد

    که بی نو چشمانم نوری ندارد

    نمی خوانم

    تا تو برگردی

    پس برگرد


    سنجاق مي كنم شب را با پنجره

    و" تو" را تكرار مي كنم

    همه شب

    دستت را مي گيرم

    قدم مي زنيم در اتاق كوچكم

    نور كمي دارد

    اما

    باران از پنجره اش پيداست

    من هم باران مي شوم

    و مي چكم

    بر نبودن هم اكنونت

    صداي پاي "تو" كه مي روي

    ديگر چيزي را نمي شنوم !
    لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم...


    تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست

    تا بدانی نبودنت آزارم می دهد...

    لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست

    که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد...

    لمس کن لحظه هایم را.........
    پیش از آنکه کسی در راه خیانت گام بردارد ، لازم است که عشق فراوانی را بیهوده هدر داده باشد.

    پیش از آنکه کسی در راه خیانت گام بردارد ، لازم است که عشق فراوانی را بیهوده هدر داده باشد.

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا