امير من اون شب بيدار موندم باز تا يه تايمي جون كفتي نرو.ولي تو همين اخر شب بخير كفتنمون حرفي رو ميزني كه كفتم دوست ندارم.بعدم ميكي تو هر وقت داري ميري سرم غر ميزني.اخه تو نميزاري.انكار دوست داري بالاخره اين حس رو ايجاد كني كه فرقي بين بودو نبودت نيست.باشه امير جان ميدونم باور كن نياز به تكرار نيست.ميدونم رومو مال تاريخاست منم زوليت نيستم.