sara.hoseini90
پسندها
1,959

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • قبول نانان سالااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
    عاسگتم
    هیچی..رفتم معاینه م کرد ازم نوار قلب گرفتن گفتن هیچچچچچچچچچیت نیست.:D
    خیلیییییییی خوشحااااااااااالم.خدا رو شکر.:D

    اا تصحیح کردی؟:redface:
    خب بفرست.
    منم عاسگتممممممممممممممممم
    واسه نی نی خیری دها کن باسه؟
    ماس ماس
    سلاااااااام.
    عید تو هم مبارک.
    چطوری؟
    تازه از دکتر برگشتم.:D
    سنااااااااااااااااااااااااااام
    عید سمام مبالککککککککککککککککککککککککککککککککککککک
    من قلبون تو بسمممممممممممممم
    همین زا بودم تو قلب سما
    ولی یه ذله کال داستم
    سلام
    ببخشید دیشب نتم قطع شد....
    دستت درد نکنه...
    راستی عیدتم مبارک :gol:
    باوووووووشه نفس..
    من موتور دیگه دوس ندارم خوب.....
    ایییییییشششششششششش موتور برو تو کار ماشین سارا جونی
    عزیزم
    میفهمم
    منم الان حال و روز خوبی ندارم
    فدات شم
    برو بای
    اینا که بالاخره یه روزی تموم میشه میره.
    اونی باید بی حوصله باشه که دردش هیچ وقت و هیچ وقت و هیچ وقت تموم نشه.
    پس الکی بی حوصله نباش.
    اتفاقا وقتی آدم بچه ها رو میبینه...توو بازی هاشون شریک میشه.
    باهاشون هم دردی میکنه...خواسته هاشونو میشنوه.
    توو غم ها و شادی هاشون شریک میشه... .
    به این نتیجه میرسه که واقعا دنیا ارزش غم و غصه خوردنو نداره.
    یادمه کوچیک که بودم برای یه اسباب بازی یا یه پارک رفتن اعصاب خودمو خیلی بهم میریختم.
    الآن که بزرگ شدم فهمیدم...این چیزا واقعا ارزش غصه خوردن نداشت.
    مشکلات الآن من هم...واسه بزرگترام...خیلی مسخره و پیش پا افتاده ست.(هر مشکلی).
    مطمئنا اگه هم من بزرگ تر بشم..به همین نتیجه میرسم.
    پس آدم واقعا باید مشکلاتشو بذاره کنار.

    پ.ن:این حرفا رو اول با خودم بودم بعد با تو و هر کس دیگه ای که میخونه... .
    الآن اینقدر داداشم با اسباب بازیا حال کرده.:D
    بهش میگم چشمت اسباب بازیا رو گرفته بود زدی له و لورده شون کردی؟:biggrin:
    من الان نمونه سوالایی که دادیو دانلود کردم باز نمیشه اررور میده وقتی میخوام اکسترکت کنم!
    با داداشم رفته بودیم پارک که مثلا بازی کنه..حوصله ش سر رفته بود چند روزه.
    یکی از این ماشینا (کوچیکن ولی چرخاشون بزرگه.نمیدونم بنزینی ن یا...) دید پیله کرد گفت میخوام سوار شم.
    اینا هم اصلا پیست نداشتن همینطوری گفتن یه دور باهاش میتونین پارکو دور بزنین بعد برگردونین.
    سرعتشونم خیلی بالا.
    بعد داداشم نشست روش.
    حالا فقط گازشو یاد گرفته..نه ترمزش میدونست کجاست..نه فرمونشو تکون داد.
    پاشو تا ته گذاشت رو گاز رفت توو یکی از این دست فروشا که اسباب بازی میفروشن حالا لامسب پاشم برنمیداره!!:biggrin:
    یه زنی فروشنده بود فوری خودشو کشید کنار چند تا از اسباب بازیاشم شکستن..بعد مسئولش رفت ترمزو گرفت ماشینو متوقف کرد.:D
    میخواستم ببینم خودش پول خسارتشو میده که دیدم نه باو!
    5 تومن پول یه مشت اسباب بازی شکسته بیخود رو دادم گرفتیم توو دستمون اوردیم خونه.
    همه پارک ما رو که میدیدن :surprised::D می شدن.
    منم که دیگه از شدت خنده از صبح تا حالا به همه لبخند میزنم.
    همه میگن پسره خل شده به همه لبخند میزنه اونم با نیش تا بناگوش باز.:biggrin:
    امروز یه اتفاقی افتاد اینقدره خندیدم که کلا صورتم حالت خنده گرفته:دی
    اتفاقا میخواستم بگم من با این وضعیت نمیرسم اصلا فردا ....
    کاملا موافقم :)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا