همین که هستی
همین که لابلای کلماتم نفس می کشی
راه می روی
در آغوشم می گیری
همین که پناه واژه هایم شده ای
همین که سایه ات هست
همین که کلماتم از بی " تو " ماندن بی کس نشده اند
کافی*ست برای یک عمر آرامش!
چشمانمان را بر گذر قاصدكها بازكنیم كه زمان؛
ساز سفر می زند،
دست به دست هم دهیم؛
دلهایمان را یكی كنیم,
بی هیچ پاداشی,
حراج محبت كنیم
و باور كنیم كه همه خاطره ایم؛
دیر یا زود همه رهگذر قافله ایم
همین که هستی
همین که لابلای کلماتم نفس می کشی
راه می روی
در آغوشم می گیری
همین که پناه واژه هایم شده ای
همین که سایه ات هست
همین که کلماتم از بی " تو " ماندن بی کس نشده اند
کافی*ست برای یک عمر آرامش!
دنیا را فرا راهیست در پیش دیدگان من
عبور خواهم کرد زین راه پر پیچ و خم
لگد میزنم بر کلوخ سخت زندگی
...
و کنار خواهم زد همه صخره های سترگ پیش رو را
و خواهم ایستاد در مقابل طوفان سهمگین روزگار
و بزرگ خواهم شد ،