solo69
پسندها
792

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نخند داداشی دهههه. خوب چیکار کنم از زبان بدم میاد. پسیج زبان دارم ولی حالم از زبان به هم میخوره
    وای داداش احسان اینقدر سر امتحان زبان تقلب کردم که تا به عمرا اینقدر تقلب نکرده بودم.
    سلام خواهش میکنم
    قابلی نداشت
    راجع به سوالی که ازتون پرسیدم اگه به نتیجه نرسیدین خودتونو اذیت نکنید
    لطفتون کافیه:gol:
    شاید:دی سرعت چخدپایینه یه ساعت طول میکشه تاپیجتوواکنم
    سلام احسان جان مرسی روزتوهم بخیر خوبی؟خوبم خوش میگذره؟!
    راه گم کردی آیا؟!
    جواب شعر کوچه(فریدون مشیری)

    ***بی تو من زنده نمانم***

    بی تو طوفان زده دشت جنونم

    صید افتاده بخونم

    تو چسان می گذری غافل ازاندوه درونم ؟

    بی من از کوچه گذر کردی ورفتی

    بی من از شهر سفر کردی و رفتی

    قطره ای اشک درخشید بهچشمان سیاهم

    تا خم کوچه بدنبال تولغزید نگاهم

    تو ندیدی

    نگهت هیچ نیفتاد براهی کهگذشتی

    چون در خانه ببستم ،

    دگر از پای نشستم ،

    گوئیا زلزله آمد ،

    گوئیا خانه فرو ریخت سر من

    بی تو من در همه شهرغریبم

    بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدائی

    برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوائی

    تو همه بود و نبودی ، تو همه شعر و سرودی

    چه گریزی ز بر من ؟

    که ز کویت نگریزم

    گر بمیرم ز غم دل ،

    به تو هرگز نستیزم

    من و یک لحظه جدائی ؟

    نتوانم ، نتوانم

    بی تو من زنده نمانم.....
    ببخشید من شعرام همه بزرگه . شعر کوچه و جواب شعر کوچه رو شنیدین؟
    كوك كن ساعتِ خویش !
    اعتباری به خروسِ سحری،نیستدگر
    دیر خوابیده وبرخاسـتنـش دشـوار است
    كوك كن ساعتِ خویش !
    كه مـؤذّن،شبِپیـش
    دسته گل داده به آب
    ودرآغوش سحر رفته به خواب
    كوك كن ساعتِ خویش!
    شاطری نیست در این شهرِبزرگ، كه سحر برخیزد
    شاطران با مددِآهنو جوشِ شیرین
    دیر برمی خیزند
    كوك كن ساعتِ خویش !
    كه سحرگاهكسیبقچهدر زیر بغل،
    راهیِ حمّامینیست
    كه تو ازلِخلِخِ دمپایی و تك سرفه ی او برخیزی
    كوك كن ساعتِ خویش !
    رفتگر مُردهواین كوچه دگر
    خالی از خِش خِش ِجاروی ِ شب ِ رفتگر است
    كوك كن ساعتِ خویش !
    ماكیان ها همهمستِخوابند
    شهر هم . . .
    خوابِ اینترنتی ِ عصرِاتم می بیند
    كوك كن ساعتِ خویش!
    كه در این شهر، دگرمستی نیست
    كه تو وقتِ سحر،آنگاهكه از میكده برمی گردد
    ازصدایسخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی
    كوك كن ساعتِ خویش!
    اعتباری به خروس ِ سحرینیست دگر
    ودراین شهر سحرخیزی نیست
    و سحر نزدیک است
    زنــدگــــی
    آری، آری، زندگیزیباست
    زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست
    گر بیفروزیش، رقص شعله‌اشدر هر کران پیداست
    ورنه،خاموش است و خاموشی گناه ماست
    لالایی برای بیداری
    دام در راه، یار تنها،از چه اینجایی؟
    نیست یاران ز تو هرگزتمنایی
    گر که با یاران نباشیروز تنهایی ، روز تنهایی ، روز تنهایی
    لای لالای لایی ، لایلالای لایی
    کن حذر از دام ها باچشم بینایی
    نیست باغ و سبزه بییاران تماشایی
    روز یاری گشته ای جان ،از چه بی مایی؟ از چه بی مایی؟
    لای لالای لایی ، لایلالای لایی
    قطره ای تو جمع شو ،همتای دریایی
    در کنار دوست از دشمنچه پروایی؟
    هیچ آوایی ندارد ، دستتنهایی، دست تنهایی، دست تنهایی
    لای لالای لایی ، لایلالای لایی
    دست اندر دست هم ،دنیای زیبایی
    می شود برپا ، عزیز دل، تو تنهایی
    از پس دنیای مشکل برنمیایی، بر نمیایی، بر نمیایی
    لای لالای لایی ، لایلالای لایی
    ازانسان هاغمي به دل نگيريد،
    چراكه خودنيزغمگين اند.
    باآن كه تنهاهستنداماازهم ميگريزند
    زيرابه خودوبه حقيقت عشق خودشك دارند.
    پس دوستشان بدارگرچه دوستت نداشته باشند.
    (دكترعلي شريعتي)
    سلام به روی ماهت داداش گلو
    خواهش میکنم
    خدالو شکر خوشت اومد
    موفق و پیلوز باشی گلیجان
    سپیده که سر بزند

    در این بیشه زار خزان زده

    شاید گلی بروید

    مانند گلی که در بهار روئیده

    پس به نـام زندگی

    هرگـز مگــــو هرگـز
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا