• ايووولا داداش كار خخوبي كردي دمت گرم كس خاصي سراغ ندارم اميدوارم هيچ كس با هم قهر نباشه تو باشگا
    من دیگه عقلم از این بیشتر کار نمی کنه ... باید برم معلوم نیست کی بیام دوباره مخصوصا الان وقت امتحاناست ... پیاممو به منزه برسونین بگین اگه می تونه برگرده .... ;)
    دوس جون امروز خیلی حال دادی,کلی حال و هوام عوض شد
    مرسی
    خیلی خوبی:gol:
    اگه امری نداری,مرخص شم
    نمیدونم والا
    شاید سر کلاس که میرن جدی میشن!
    آره خب! الان که دیر شده ولی چیزی که زیاده استاد بدعنقه , برای ترم بعد حتما به خاطر داشته باش:)
    این روش امتحان خودشو پس داده
    یه ترم دیگه هم استادشو نمیخواستیم,نامه نوشتیم برامون یه استاد جدید اوردن,تازه یک ماه هم گذشته بود از ترم;)
    وقتی هیچ راهی نداشتین, این یک روش فوق العاده اس میتونین روش حساب کنین:biggrin:
    اره واقعا
    ولی استادای ما زیاد بهمون زور نمیگفتن, ورودیمون خیلی گردن کلفت بود:smile:
    یکی بود که به معنای واقعی بدعنق بود,خیلی اذیتمون میکرد, همه نامه نوشتیم به رئیس دانشگاه:biggrin:
    بعدش اینقدر مهربون شد که بیا و ببین
    باشه

    امروز پلو با کباب تابه ای, شما چی؟
    گفتیhome work یاد کلاس زبانم افتادم که همیشه زودتر میرم به قول تو فشنگی از روی بقیه مینویسم:biggrin:
    وااای استاد بد عنق
    خبره هیچی
    قضیه ی همین شعری بود که گفتی
    هردم از این باغ بری می رسد تازه تر از تازه تری میرسد
    توضیح بیشتر نمیتونم بدم چون قضیه اش خیلی طولانیه:smile:
    می دونی یه وقتایی انرژی مثبت درونت بیشتر از انرژی منفی ایه که دیگران بهت وارد میکنن, اون موقع اس که هیچیت نمیشه,و میتونی تحمل کنی
    وگرنه که اگه غیر این بود,خانوادم با من اشناین میدونن وقتی من گریه ام بگیره دیگه هیچی جلودارم نیست تا حسابی ابغوره نگیرم حالم سرجاش نمیاد:smile:
    باور کن من ادمی نیستم که اگه یکی یه چیزی بگه من دوتا بگم
    از حرفای دوستم,واقعا ناراحت شدم چون چشماشو بست و فقط گفت, من با لحن خودش جواب نمیدادم ولی دیدم اصلا فایده نداره,یه جورایی دارم خودمو له میکنم, دیگه جواب ندادم
    اون یکی سوءتفاهمه هم طرف حق داشت ولی من جا برای توضیح بیشتر نداشتم,ینی نمیتونستم حرفو واضح بگم,چون مبهم گفتم سوءتفاهم شد
    اون خبره هم که دیگه خبره ,کاریش نمیشه کرد...
    دیگه اینطوریا
    هر کدومش یه جور
    با یکی از دوستام سر یه موضوع الکی حرفمون شد,ینی یکی یه حرفی زده بود اینم فک کرده من گفتم حالا خودمو جر دادم که والا من نبودم باور که نکرد هیچ ,کلی هم بارم کرد
    با خودم گفتم به جهنم خودش بعدا میفهمه
    باز به یکی رسیدم که یه خبری داد که حالم گرفته شد
    با یکی دیگه هم داشتم میحرفیدم یه سوء تفاهم پیش اومد که دیگه اونو حوصله نداشتم مفهومش کنم
    فعلا که همینجور ادامه داره....
    هیچ
    فقط احساس میکنم دیروز و امروز, روز من نبوده
    به هر کی میرسم یه چیزی میشه که کلا بهمم میریزه
    یه جوریه وضعیت
    خوبیش اینه که حوصله ام سرجاشه,تونستم همه چی رو با هم تحمل کنم
    وگرنه در این جور مواقع, یه از صبح تا شب کارم گریه اس:D
    نه بابا میخواستم یکی رو بگیرم واست که سرتو بخارونه:)حیف شد ها , کمک حالت بود:D
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا