وقتي که ديگر نبود من به بودنش نيازمند شدم
وقي که ديگر رفت . من به انتظار آمدنش نشستم
وقتي که ديگر نمي توانست مرادوست بدارد من اورا دوست داشتم
وقتي که او تمام کرد من شروع کردم
وقتي که او تمام شد من آغاز شدم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگي کردن است مثل تنها مردن
دنيارا بد ساخته اندکسي را دوست داري واو تورا دوست نميدارد
کسي که تو را دوست ميداردتو دوستش نميداري
اماکسي که دوستش داري او هم تورا دوست دارد
به رسم و آئين هرگز به هم نميرسند
واين رنج است
دکتر شريعتي