anise b
ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره
-
آجی قربونت برم
دوری .....دوستی میاره
اما برای من دوری همون دوری رو آورد
دلم گرفت.........تو این زمون
آه هاییییییییی بلند نشان از بی خردی خودم است
و دیگر هیچ
خوبی وجود نداره در نگاه های بعضی....جز حسودی و حسرت
من همیشه به ویران شدن یقین دارم
اونقد ازت دور میشم.........تا نتونی خستگیم رو حس کنی
نه آجی درسته
مرسیییییییییییییییییییییییی انیس جون......
خیلی دوسشون دارم........
مرسیییییییییییییییییی آجی فدات شم
خاطرات کودکیم زنده شد وااای مخصوصا" آدامس LOVE ISتازه من درای این اسمارتیزرو نگه می داشتم! نمی دونم چرا[IMG] (6-7 سالم بود[IMG])
[IMG]
[IMG]
[IMG]
[IMG]
[IMG]
بعضی چیزا قشنگ هستن..فقط به درد روی طاقچه میخورن
باید از دور نگاشون کرد و بهشون دست نزد....
دست زدن بهشون تاوان داره.......
به سلامتی نسلی که زمونه وادارش کرد تا حرفهای دلش رو به جای به زبون آوردن بغض کنه و قورت بده!!!
بسلامتی اونایی که بیان احساساتشون واقعیه ولی به تمسخر گرفته میشه!
یه چوپان بود هر روز گوسفنداشو میبرد سره زمین در همون حوالی یه برکه کوچیکی بود که یه اردک اونجا شنا میکرد بازی میکرد این چوپان هر روز اون اردک میدید لذت میبرد رسید به فصله خشک سالی که یه روز چوپان رفته سره زمین دید بازم اردکه داره تو برکه بازی میکنه ولی برکه خشکه خشکه .تعجب کرد رفت جلو با تعجب گفت اردکه اخه تو تو این برکه خشک چکار داری میکنی اینجا ابی نیست که اردکه گفت من بخاطره ابش نیومدم من با خوده برکه دوستم...
به سلامتي همه ي اونايي فقط رفيق طراوت و جوونيت نيستن...
به سلامتی... آغوش بی منتی که... تو رو فقط و فقط واسه خودت میخواد... وقتی تو اوج تنهایی هستی... با چشاش بهت بگه: هستم... تا آخرش...
به یک جایی از زندگی که رسیدی
می فهمی رنج را نباید امتداد داد
باید مثل یک چاقو که چیزها را میبرد و از میانشان میگذرد
از بعضی آدمها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی!!!
بسلامتی اون آدما...
من
از تمامـــ آسمـــان
یکــــ بــــاران را میخواهمـــــ ...
و از تمــــام زمیــــن
یکـــ خیابانـــــ را ...
و از تمــ ــامــ تـــ ــو
یک دستـــــ
که قفــــل شده در دستـــ مـــــن ...
پست بدن!!!؟
تا چند روز پیش نمی تونستی بیای باشگاه.....دی!
برو خدا رو شکر کن میزارن راحت وارد بشی...دی
بلندی پروازی ..
تو که 24 ساعته هستی!!! صحبت ما را نادیده بگیر.
من گمان می کردم
دوستی همچون سروی سرسبز
چارفصلش همه آراستگی ست
من چه می دانستم
هیبت باد زمستانی هست
من چه می دانستم
سبزه می پژمرد از بی آبی
سبزه یخ می زند از سردی دی
من چه می دانستم
دل هر کس دل نیست
قلبها ز آهن و سنگ
قلبها بی خبر از عاطفه اند
حرفهایی هست ،
بدجور دل میشکنند !
بدجور دل می سوزانند !
بدجور خراب میکنند !
حرفهایی از نزدیکترین کسانت !!
از عزیزترین کسانت !
گاهی دلت میخواهد ،
نزدیک ترین ،
آنقدر عزیز نبود !
یا اگر بود ،
کمی بیشـــتر ..
حواسش ،
به تاثیر ِ حرفهایش بود
فـَـصــل ِ امــتـِـحــــان
مَـــن
جــُـز مــُـرور ...
رنگــ ِ چشــــمــ ـــانت ..
و
خـَـط کشـــیــدن زیــر ِ دلتنگـــــــی هــایَمـ ..
هــیــچ دَرســـی نـَـدارمـــــ ..
به به سلام....خوبی بیدین شما.....؟
هی سر میزدم که چطور شده نیستی!!؟ گفتم حتما نتونستی وارد باشگاه بشی ....دی!
امیدوارم همیشه باشگاه باشی
با هرروز کلاس داشتن و امتحان داشتن ودرس نخونده زیاد داشتن به نظرت چطور باشم خوبه؟؟
حال مرا نپرس که هنجارها مرا
مجبور ميکنند که بگويم بهترم . . .
نفس مي کشم نبودنت را
نيستي
هواي بوي تنت را کرده ام
مي داني
پيرهن جدايي ات بدجور به قامتم گشاد است
تو نيستي
آسمان بي معنيست
حتي آسمان پر ستاره
و باران
مثل قطره هاي عذاب روي سرم مي ريزد
تو نيستي
و من چتر مي خواهم ...
هر چيزي که حس عاشقانه و شاعرانه مي دهد در چشمانم لباس سياه پوشيده...
خودم را به هزار راه ميزنم
به هزار کوچه
به هزار در
نکند ياد آغوشت بيفتم ... -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
