نفس مي کشم نبودنت را
نيستي
هواي بوي تنت را کرده ام
مي داني
پيرهن جدايي ات بدجور به قامتم گشاد است
تو نيستي
آسمان بي معنيست
حتي آسمان پر ستاره
و باران
مثل قطره هاي عذاب روي سرم مي ريزد
تو نيستي
و من چتر مي خواهم ...
هر چيزي که حس عاشقانه و شاعرانه مي دهد در چشمانم لباس سياه پوشيده...
خودم را به هزار راه ميزنم
به هزار کوچه
به هزار در
نکند ياد آغوشت بيفتم ...
نيستي
هواي بوي تنت را کرده ام
مي داني
پيرهن جدايي ات بدجور به قامتم گشاد است
تو نيستي
آسمان بي معنيست
حتي آسمان پر ستاره
و باران
مثل قطره هاي عذاب روي سرم مي ريزد
تو نيستي
و من چتر مي خواهم ...
هر چيزي که حس عاشقانه و شاعرانه مي دهد در چشمانم لباس سياه پوشيده...
خودم را به هزار راه ميزنم
به هزار کوچه
به هزار در
نکند ياد آغوشت بيفتم ...


