naghmeirani
پسندها
51,700

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دوست..

    روی جلد یک کتاب نوشته ای دیدم که خیلی من رو جذب خودش کرد. من اون طرف رو ندیده بودم ولی به آدرسی که زیر نوشته داده بود نامه میدادم و اون هم برای من نامه میداد تا قرار شد همدیگه رو ببینیم. در محل قرار دختری بسیار زیبا از کنار من گذشت و پیرزنی با همان مشخصه نامه پیش من آمد. من که مجذوب شخصیت او شده بودم بدون توجه به او پیشش رفتم و شاخه گلی به او دادم او در جواب من گفت همان دختر زیبا که از کنارت رد شد گفت که اگر شاخه گل را به من دادی بگویم که در رستوران آنطرف خیابان منتظرت است
    سلام نغمه خانم...
    خوبیییییییییی؟
    خواستم احوالی بپرسم...:redface:
    تبريك ميگم نغمه جان(با تاخير:دي)
    اميدوارم موفق باش:gol:
    این تاپیک قدیمیه... ولی دیدنش خالی از لطف نیست

    لینک
    وااااااااااااااای... مرسی. چه بچه خوردنی :دیییییییی
    میخاااااااااااااااااااااااااااام :child:
    بی نگاهِ عشق مجنون نيز ليلايي نداشت
    بي مقدس مريمي دنيا مسيحايي نداشت

    بي تو اي شوق غزل‌آلوده‌يِ شبهاي من
    لحظه‌اي حتي دلم با من هم‌آوايي نداشت

    آنقدر خوبي كه در چشمان تو گم مي‌شوم
    كاش چشمان تو هم اينقدر زيبايي نداشت!

    اين منم پنهانترين افسانه‌يِ شبهاي تو
    آنكه در مهتاب باران شوقِ پيدايي نداشت

    در گريز از خلوت شبهايِ بي‌پايان خود
    بي تو اما خوابِ چشمم هيچ لالايي نداشت

    خواستم تا حرف خود را با غزل معنا كنم
    زير بارانِ نگاهت شعر معنايي نداشت

    پشت درياها اگر هم بود شهري هاله بود
    قايقي مي‌ساختم آنجا كه دريايي نداشت

    پشت پا مي‌زد ولي هرگز نپرسيدم چرا
    در پس ناكاميم تقدير جاپايي نداشت

    شعرهايم مي‌نوشتم دستهايم خسته بود
    در شب باراني‌ات يك قطره خوانايي نداشت

    ماه شب هم خويش مي‌آراست با تصويرِ ابر
    صورت مهتابي‌ات هرگز خودآرايي نداشت

    حرفهاي رفتنت اينقدر پنهاني نبود
    يا اگر هم بود ، حرفي از نمي آيي نداشت

    عشق اگر ديروز روز از روز‌گارم محو بود
    در پسِ امروز‌ها ديروز، فردايي نداشت

    بي تواما صورت اين عشق زيبايي نداشت
    چشمهايت بس كه زيبا بود زيبايي نداشت
    بی نگاهِ عشق مجنون نيز ليلايي نداشت
    بي مقدس مريمي دنيا مسيحايي نداشت

    بي تو اي شوق غزل‌آلوده‌يِ شبهاي من
    لحظه‌اي حتي دلم با من هم‌آوايي نداشت

    آنقدر خوبي كه در چشمان تو گم مي‌شوم
    كاش چشمان تو هم اينقدر زيبايي نداشت!

    اين منم پنهانترين افسانه‌يِ شبهاي تو
    آنكه در مهتاب باران شوقِ پيدايي نداشت

    در گريز از خلوت شبهايِ بي‌پايان خود
    بي تو اما خوابِ چشمم هيچ لالايي نداشت

    خواستم تا حرف خود را با غزل معنا كنم
    زير بارانِ نگاهت شعر معنايي نداشت

    پشت درياها اگر هم بود شهري هاله بود
    قايقي مي‌ساختم آنجا كه دريايي نداشت

    پشت پا مي‌زد ولي هرگز نپرسيدم چرا
    در پس ناكاميم تقدير جاپايي نداشت

    شعرهايم مي‌نوشتم دستهايم خسته بود
    در شب باراني‌ات يك قطره خوانايي نداشت

    ماه شب هم خويش مي‌آراست با تصويرِ ابر
    صورت مهتابي‌ات هرگز خودآرايي نداشت

    حرفهاي رفتنت اينقدر پنهاني نبود
    يا اگر هم بود ، حرفي از نمي آيي نداشت

    عشق اگر ديروز روز از روز‌گارم محو بود
    در پسِ امروز‌ها ديروز، فردايي نداشت

    بي تواما صورت اين عشق زيبايي نداشت
    چشمهايت بس كه زيبا بود زيبايي نداشت
    زندگی یک آرزوی دور نیست
    زندگی یک جست و جوی کور نیست
    زیستن در پیله ی پروانه چیست؟!
    زندگی کن زندگی افسانه نیست.

    گوش کن...!!
    دریا صدایت میزند!
    هر چه نا پیدا صدایت می زند!
    جنگل خاموش میداند تورا
    با صدایی سبز می خواند تورا

    آتشی در جان توست
    قمری تنها پی دستان توست
    پیله ی پروانه از دنیا جداست
    زندگی یک مقصد بی انتهاست
    هیچ جایی انتهای راه نیست
    این تمامش ماجرای زندگیست...
    اینجا می گویند ، تازنده ای سراغت را می گیرند

    حالت را می پرسند...!

    وقتی بمیری ، دیگر کسی سراغت را نمی گیرد .

    شاید هم وقتی کسی سراغت را نگیرد، یعنی مرده ای ،

    نیستی ، وجود نداری.

    انگار من خیلی وقت است که مـــــُــــــــــــــــــ ـــرده ام .
    سلام نغمه جان
    مرسی تو خوبی؟

    خب چرا اینجوری نغمه جان؟
    کسی دو روز بعد بخواد پستش رو ویرایش کنه باید چیکار کنه؟
    سلام تغمه جان
    وای عجب جمعه ی پرکاری داشتم
    برخلاف هر هفته
    ولی خیلی مفید بود
    ممنون عزیزم
    وقتت بخیر :gol:
    . . .

    برام هیچ حسی شبیه تو نیست ! کنار تو درگیر آرامشم

    همین از تمام جهان کافیه .. همین که کنارت نفس میکشم

    برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جستجوی منی

    تماشای تو عین آرامشه .. تو زیباترین آرزوی منی

    منو از این عذاب رها نمیکنی ..کنارمی به من نگاه نمیکنی

    تمام قلب تو به من نمیرسه ...همینکه فکرمی برای من بسه

    "احسان"
    با نمک ترین هنر دنیا!

    هنرنمایی خارق العاده با کاغذ.....

    عکس هایی هنرمندانه از کبریت و آتش!
    آغوش تو
    مترادف امنیت است
    آغوش تو
    ترس‌های مرا می‌بلعد
    لغت نامه‌ها دروغ می‌گفتند
    آغوش تو
    یعنی پایان سردرد‌ها
    یعنی آغاز عاشقانه‌ترین رخوت‌ها
    آغوش تو یعنی "من" خوبم!
    بلند نشوی بروی یکوقت!
    بغلم کن
    من از بازگشتِ بی هوای ترس‌ها
    می‌ترسم.
    از این همه فاصله

    از انتهای نامعلوم این کوچه های بی چراغ و چلچله

    چرا .........می ترسم ...... ؟

    من از لحظه ای که چشم های تو

    بین آوار این همه نگاه معنا دار گم شوند

    من از دمی که بازدم تو پاسخش نباشد

    می ترسم

    اما اگر راستش را بخواهی

    نمی دانم که از عاقبت این همه ترانه های بی جواب

    می ترسم یا نه؟!

    فقط می دانم که.....عاشقم

    عاشق سکوت ستاره

    عاشق لطافت صبح

    عاشق صبر خدا

    من عاشق ترانه های بی قفس ِ پر از کبوترم

    من عاشق واژه های ساده و بی تکلفم

    واژه هائی که بشود با آب غسلشان داد

    من عاشق نگاهی از جنس آب

    و

    لبخندی از جنس صداقتم!

    من عاشق عطر یک احساس باران زده ی نمناکم

    من عاشق یک دنیا آسمان زلالم

    که ببارد .... که برای من بشود ،

    بهانه ای از جنس معجزه

    تا بگویم تو را به حرمت این ابرها که می گریند قسم....

    از این ساده تر و بی تکلف تر در کلام من نمی گنجی



    ای معنای عاشق بودنم
    منم خیلی دوست دارم بیشتر نوشته های که میذارم از حمید مصدقه...خوشحال شدم
    یا علی
    مرسی منم آرزو دارم روزهای خوبی داشته باشی.
    از مصدق شعر خوندی؟
    شایدم دل اشتباه میکنه....
    موفق باشی.
    خیلی دلم واسه هم صحبتی باهات تنگ شده بود ممنونم.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا