fatima0
پسندها
152

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام دوست عزیزم
    لطفا به منظور شناسایی اعضا و پتانسیل تالار حتما یک پست در این تاپیک ارسال بفرمائید
    سپاس
    دفترچه خاطرات تالار شهرسازی
    سلام دوست مهندس شهرساز عزیز
    تاسیس تالار مهندسی شهرسازی رو خدمتتون تبریک عرض میکنم و امیدوارم تا با حضور مستمر و همکاری شما این تالار نوپا به جایگاهی شایسته برسه
    سپاسگزارم

    مهندسی شهرسازی



    و همچنین گفتگو
    مشاوره و آینده شغلی شهرسازان
    سلام عزیزم واقعا نمیدونم
    وایاها هم پایه ی کمک کردنه
    سنام سنام خوسگلی از خودتهههههههههههههههههههههههههههههههههه
    ما همه نادریم

    خورشید در میانه آسمان بود که سپاهیان نادرشاه افشار وارد دهلی شدند... به پادشاه ایران زمین گفتند اجازه می دهید وارد قصر پادشاه هند محمد گورکانی شویم ؟
    نادرشاه گفت اینجا نیامده ایم پی تخت و تاخ ، بگردید و مزدوران اشرف افغان را بیابید .
    هشتصد مزدور اشرف ، که بیست سال ایران را ویران ساخته بودند را گرفتند . نادر رو به آنها کرد و گفت : چگونه بیست سال در ایران خون ریختید و به ناموس کسی رحم نکردید ؟ ! آیا فکر نمی کردید روزی به این درد گرفتار آیید ؟
    مزدوری گفت می پنداشتیم همه مردان ایران ، شاه سلطان حسین هستند و ما همواره با مشتی ترسوی صفوی روبروییم.
    از میان سپاه ایران فریادی برخواست که ما همه نادریم ! و مردان سپاه بارها این سخن را از ته حنجره فریاد کشیدند . " ما همه نادریم "
    و به سخن ارد بزرگ : کشوری که دارای پیشوایی بی باک است همه مردمش قهرمان و دلیر می شوند .
    اگر خوب گوش هایمان را تیز کنیم فریاد های سربازان ایران را باز هم می شنویم " ما همه نادریم "

    مهرنوش
    سرانجام عشق به ایران

    سهروردی را گفتند تا به کی از ایران سخن گویی ؟ گفت تا آن زمان که زنده ام . گفتند این بیماری است چون ایران دختره باکره ای نیست برای تو ، و گنج سلطانی هم برای بی چیزی همانند تو نخواهد بود .

    سهروردی خندید و گفت شما عشق ندانید چیست . دوباره او را گرفته و به سیاهچال بردند.
    ارد بزرگ اندیشمند یگانه کشورمان می گوید : “نماز عشق ترتیبی ندارد چرا که با نخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر برخواستنی نیست . ”
    شبها از درون روزن سیاه چال زندان سهروردی ، اشعار حکیم فردوسی را زندانبانان می شنیدند و از این روی ، وعده های غذایش را قطع نمودند و در نهایت سهروردی از گرسنگی به قتل رسید…

    مهرنوش
    با عرض تسلیت به مناسبت شهادت جانسوز مادر تمام خوبی ها...
    من سوختم وقتی در خانه خدا، در خانه قرآن، در خانه‏ی نجات، در خانه تو به آتش کشیده شد.
    من در خود شکستم وقتی در بر پهلوی تو شکسته شد.
    وقتی تو فضه را صدا زدی، انسانیت از جنین هستی سقوط کرد.
    خون جلوی چشمان مرا گرفت وقتی گل میخ‏های در، از سینه‏ی تو خونین و شرم‏آگین درآمد.
    من از خشم کبود شدم وقتی تازیانه بر بازوی تو فرود آمد.
    من معطل و بی‏فلسفه ماندم وقتی زمین ملک تو غصب شد.
    اشک در چشمان من حلقه زد وقتی سیلی با صورت تو آشنا شد.
    من به بن‏بست رسیدم وقتی اهانت و توهین به خانه‏ی تو راه یافت.
    و... بند دلم و رشته امیدم پاره شد وقتی آوند حیات تو قطع شد.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا