mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عشق رنگینی نگاه من و توست که عمق وجودش ناپیداست

    تا فراسوی جهان

    دانی که جهان ندارد پایانی

    پس بیا همچنین و همچونان

    رنگینی نگاهمان باشد تا فراسوی جهان
    به عشق اینکه گاهی با تو و گهگاهی به یاد تو .



    در زیر باران قدم بزنم عاشق بارانم . . .



    به عشق آمدن باران و به اندازه ی تمام



    قطره های باران * دوستت دارم *
    دوری از من اما چه نزدیك است دلهایمان

    تو و من

    دوریم اما دستانت در دستان من است

    دوریم اما دلهایمان نزدیك است

    با عشق
    همیشه باش
    حضور داری

    در تمام روزهایی که من فکر می کنم زندگی زیباست

    و زیبایی حضورت لحظه هایم را چه عاشقانه کرده

    و من با تو زندگی را دوست دارم

    وقتی هستی آسمانم آبی ست...خالی از طوفان دلتنگی

    و گنجشکها هم صدای عشقند و آواز خوشبختی می خوانند

    گلها به رویم لبخند می زنند و نسیم چه مهربان است با من

    شمعی هستی برای پروانه ای که بی قرار طواف می کند تو را

    و مهمانی لبخند هاست بر لبهای خاموش

    چشمهایم را بسته ام و حضورت را با همه وجودم حس می کنم

    و در سینه فریاد دوستت دارم سر می دهم

    تا کسی نشنود و نداند راز بودنت را
    تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

    تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

    همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی

    تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

    از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم

    و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

    از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،

    عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را

    همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،

    دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند

    چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ،

    همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی

    از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،

    نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،

    من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم

    مال من هستی و همین است که من زنده هستم
    همیشه باش
    حضور داری

    در تمام روزهایی که من فکر می کنم زندگی زیباست

    و زیبایی حضورت لحظه هایم را چه عاشقانه کرده

    و من با تو زندگی را دوست دارم

    وقتی هستی آسمانم آبی ست...خالی از طوفان دلتنگی

    و گنجشکها هم صدای عشقند و آواز خوشبختی می خوانند

    گلها به رویم لبخند می زنند و نسیم چه مهربان است با من

    شمعی هستی برای پروانه ای که بی قرار طواف می کند تو را

    و مهمانی لبخند هاست بر لبهای خاموش

    چشمهایم را بسته ام و حضورت را با همه وجودم حس می کنم

    و در سینه فریاد دوستت دارم سر می دهم

    تا کسی نشنود و نداند راز بودنت را...
    تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

    تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

    همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی

    تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

    از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم

    و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

    از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،

    عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را

    همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،

    دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند

    چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ،

    همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی

    از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،

    نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،

    من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم

    مال من هستی و همین است که من زنده هستم ،

    در قلبم هستی همین است که همیشه شاد هستم
    این چه رازیست که در میکده، عشاق به آن می خندند.

    نکند راز من و تو باشد.

    نکند عهد شکستی و...

    یادمان باشد:

    آسمان شاهد عهدیست که با هم بستیم

    ابرها در سفرند

    آسمان

    اما

    هست
    براي تــو مي نويسم ..

    از عـُـمـق احـساسم

    مي نويسم تا شـايد بداني

    که تپش قلـبم در سينه به خاطــر توست
    عاشق نگاهی پاک و بی ریا
    عاشق سبزی بهار و عاشق تمام شقایق های دنیا

    براي تــو مي نويسم کـه بداني

    تــو بودي آن يگانه عشــقي که در لا به لاي خــرابه هاي قلـبـم لانه گزيد

    و از آنهــا گلســتاني جاودانــه ساخت

    براي تــو مي نويسم تا بداني

    دوري ات براي مــن مثل دوري ماهــي از آب است

    و دوري کبوتر از آســمان

    براي تو مي نويسم اينک از عـُـمــق وجــودم . . .

    با فــريادي خامــوش که در لا به لاي هــيـاهــوي عـشـقت گــُم شده است

    براي تــو مي نويسم اينک تا بداني دوســتـَت دارم !



    دلم میخواست ميدانستي شبها...

    تنها ستاره اي را كه به نامت زده ام...

    به چشمانم سنجاق ميكنم...

    تا يادم نرود در روي زمين كسي هست...

    كه سبزي لحظه هايش .... آرزوي من است !

    دلم میخواست می دانستی...

    که شادی ات... دنيای من است...

    و اندوهت... ويرانی لحظه هايم!


    که چگونه در خنده هايت به اوج می رسم...

    اما کاش می توانستم نشانت دهم...

    که با هر نفسم...

    دانسته و يا ندانسته...

    به یادت هستم

    به تو فکر میکنم به کسی که

    نامش در اندیشه من

    عشقش در قلب من

    کلامش در دفتر من
    دلتنگ ترین لحظه های من نبودن توست و این روزها این ابهام توهم زا تمامفکرم را پر کرده ... توهم رفتنت...ندیدنت ...نشنیدن صدایت...

    در سکوت این شبهای بی پنجره ، به تو می اندیشم و باز هم مثل همیشه به احساس مبهمی که از من داری می اندیشم.

    حس غریبی شیشه ی احساسم را تلنگر می زند که پرنده رفتنی ست و من به یادتودلم ترک بر میدارد که تک پرنده ی دل من ماندن را تا کی تاب می آورد؟؟؟

    چون دوستت دارم اگر هم بروی خودت را به خاطر و پروازت را بهخاطرههایم می سپارم .تا ابد . مگر هر کس چند بار از ته دل می تواند کسی رادوستبدارد؟ فقط یک بار . پس بدان انتخاب یک باره ی من تو بودی ، هستی وخواهیبود.

    مهم نیست چقدر با هم فاصله داریم .مهم قلب من است که در هر تپش خود نامتورا در وجودم به جریان در می آورد و این زیباترین حسی ست که تا حالاتجربهنکرده بودم و هر اتفاق زیبا یک بار رخ میدهد و اکنون اتفاق زیبایزندگی منتویی

    یادم نرفته که بین ما یکسال فاصله جا خوش کرده است .اگر دلش خوش استبهماندن بگذار بماند چون میان قلب پاک تو و این حس دوست داشتن فاصلهمعناندارد.

    مي خواهم اين بار از تو بگويم ....... از تو بهترينم



    دوست دارم من باشم و کاغذ و خودکار ي که فقط نام تورا بنويسد

    با تو حرفها دارم به اندازه ي هزار سال...سالها يي که ديگر متعلق به توست

    دلم را به ياد تو با دريا و آرزوهاي زيبايي آميخته ام

    آرزوها يي که اول و آخر آن تو هستي

    مي دانم که يک روز دنيا تمام ميشود

    ولي عشق تو همچنان پابر جاست

    با تو خواهم ماند وتنها تو با من بمان

    كه وقتي تو هستي گويي تمام خوبيهاي دنيا را به يكباره در كنار خود دارم

    همیشه باش
    حضور داری

    در تمام روزهایی که من فکر می کنم زندگی زیباست

    و زیبایی حضورت لحظه هایم را چه عاشقانه کرده

    و من با تو زندگی را دوست دارم

    وقتی هستی آسمانم آبی ست...خالی از طوفان دلتنگی

    و گنجشکها هم صدای عشقند و آواز خوشبختی می خوانند

    گلها به رویم لبخند می زنند و نسیم چه مهربان است با من

    شمعی هستی برای پروانه ای که بی قرار طواف می کند تو را

    و مهمانی لبخند هاست بر لبهای خاموش

    چشمهایم را بسته ام و حضورت را با همه وجودم حس می کنم

    و در سینه فریاد دوستت دارم سر می دهم

    تا کسی نشنود و نداند راز بودنت را...
    جاودان من

    در خلوت شبانه ام

    در لحظه های اشک و سکوت و تنهایی ام

    و در تمام ثانیه هایی که نامت بر زبانم جاری است

    یاد و خاطره توست که مرا زنده نگه می دارد

    تمام قلبم لبریز از مهر توست

    و من این میراث را تا ابد زنده نگه خواهم داشت

    تا آخرین نفس

    من در این روزهای با تو بودن

    به زیر سقف نگاهت رشد کردم و بالیدم

    و آسمان قلبت را

    تا بی نهایت عشق پیمودم

    و رسیدم به آرامشی ابدی

    به رؤیایی حقیقی

    من دوست دارم از تو بگویم

    ای جلوه یی از آرامش

    من دوست دارم از تو شنیدن را

    تو لذت نادر شنیدن باش
    این چه رازیست که در میکده، عشاق به آن می خندند.

    نکند راز من و تو باشد.

    نکند عهد شکستی و...

    یادمان باشد:

    آسمان شاهد عهدیست که با هم بستیم

    ابرها در سفرند

    آسمان

    اما

    هست
    ابرها مثل من در کوچه پس کوچه های شهر سرگردانند!

    باران میبارد و من غرق در زیر قطره های بارانم ،

    دستهایم را بر روی گونه ام گذاشته ام تا کسی نفهمد که گریانم!

    با دلهره از کوچه ها میگذرم ، نمیخواهم کسی بفهمد که در جستجوی یارم!

    چه آرام میبارد باران بر تن نا آرامم ،

    چه زیبا میریزد اشکهایم همراه با قطره های باران!

    چه سخت میسوزد تن خسته ام ، به خدا مثل یک پرنده با بالهای شکسته ام!

    کسی نمیداند که همراه با خود یک قلب شکسته دارم
    دلتنگ ترین لحظه های من نبودن توست و این روزها این ابهام توهم زا تمامفکرم را پر کرده ... توهم رفتنت...ندیدنت ...نشنیدن صدایت...

    در سکوت این شبهای بی پنجره ، به تو می اندیشم و باز هم مثل همیشه به احساس مبهمی که از من داری می اندیشم.

    حس غریبی شیشه ی احساسم را تلنگر می زند که پرنده رفتنی ست و من به یادتودلم ترک بر میدارد که تک پرنده ی دل من ماندن را تا کی تاب می آورد؟؟؟

    چون دوستت دارم اگر هم بروی خودت را به خاطر و پروازت را بهخاطرههایم می سپارم .تا ابد . مگر هر کس چند بار از ته دل می تواند کسی رادوستبدارد؟ فقط یک بار . پس بدان انتخاب یک باره ی من تو بودی ، هستی وخواهیبود.

    مهم نیست چقدر با هم فاصله داریم .مهم قلب من است که در هر تپش خود نامتورا در وجودم به جریان در می آورد و این زیباترین حسی ست که تا حالاتجربهنکرده بودم و هر اتفاق زیبا یک بار رخ میدهد و اکنون اتفاق زیبایزندگی منتویی

    یادم نرفته که بین ما یکسال فاصله جا خوش کرده است .اگر دلش خوش استبهماندن بگذار بماند چون میان قلب پاک تو و این حس دوست داشتن فاصلهمعناندارد.

    کي بود که با اشکاي تو يه اسمون ستاره ساخت

    کي بود که به نگاه تو دلش رو عاشقونه باخت

    کي بود که با نگاه تو خواب و خيال عشق و ديد

    کي بود که تنها واسه تو از همه دنيا دل بريد

    نگو کي بود کجايي بوداونکه برات ديوونه بود

    رو خط به خط زندگيش از عشق تو نشونه بود

    من بودم اونکه دلشوساده به پاي تو گذاشت

    اونکه واسش بودن تو به غير غم چيزي نداشت

    من بودم اونکه دل اخر عشق تورو خوند

    اونکه به جاي عاشقي حسرتشو به دل نشوند

    حسرت دوست داشتن تو هميشگي بوده و هستپ
    کاش ميرسيد به گوش تو صداي قلبي که شکست
    مي خواهم اين بار از تو بگويم ....... از تو بهترينم



    دوست دارم من باشم و کاغذ و خودکار ي که فقط نام تورا بنويسد

    با تو حرفها دارم به اندازه ي هزار سال...سالها يي که ديگر متعلق به توست

    دلم را به ياد تو با دريا و آرزوهاي زيبايي آميخته ام

    آرزوها يي که اول و آخر آن تو هستي

    مي دانم که يک روز دنيا تمام ميشود

    ولي عشق تو همچنان پابر جاست

    با تو خواهم ماند وتنها تو با من بمان

    كه وقتي تو هستي گويي تمام خوبيهاي دنيا را به يكباره در كنار خود دارم

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا