سلام
سال نوي شما هم مبارك
چو این کارهای وی آمد به جای
زجای مهی برتر آورد پای
به فرّ کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بر و گوهر اندر نشاخت
که چون خواستی، دیو برداشتی
ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان، میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت او
از آن بر شده فرّ بخت او
به جمشید بر، گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو، هرمز فرودین
برآسوده از رنج، تن، دل ز کین
به نوروز نو، شاه گیتی فروز
بر آن تخت بنشست فیروز روز
بزرگان به شادی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روز گار
بماند از آن خسروان یادگار
" شاهنامه فردوسي "