اگه میرفتم بیمارستان،سرم و امپول و.....مگه ملیضم اخه،نی نی گناهه داله،به بیمارستان نرسیده سکته رو زده بودم،مامانم به داداشم می گفت ماشین رو ببر بیرون تا بریم بیمارستان،منم اصلا نای حرف زدن نداشتم،فقط صدایه گریهام رو بلند می کردم به منظله اعتراضضضض
شهههههههههههههههههههههههلام اینجوللی جلو ملدم نگوووو خب(استفلا....)زستتتتته،نهههخیلم لوسو،نگگلان نبااس
الانی نسبت به صبح خییلی بهترم ولی شهرام دور از شوخی،قشنگ حس کردم که کارم تمامه و خووودافظ،فشارمم افتاده بود و چشمام هیجا رو نمیدید،تمام بدنمم بی حس شده بود،به زور نرفتم بیمارستان،الانم فلقی با یخمک ندالم
مامان بژلگمم همین لو دفت بهممممم،خفه سوودم بس اسفند دود کلد املوزوایی نی نی زستو نخندونم،تن ندالم املوز
دییلوز خههلی حله حووله خوولدم،املوز داستم وااقهاانی می ملدم،باولت نمیسه ولی تا پایه بیهوشی هم لفتم،بس غذا خولده بو.دم مههد ام ارور داده بود،اااااااااااااااااااااااااااااااه دههوام نتون خب