وقتیکه تنگ غروب بارون به شیشه میزنه
همه غصه های دنیا توی سینه منه
توی قطره های بارون میشکنه بغض صدام
دیگه غیر یه پنجره چیزی نمیخوام
پشت این پنجره میشینم و آواز میخونم
منتظر واسه رسیدنت توی بارون میمونم
زیر بارون انتظارت رنگ دیگه ایی داره
من هم عاشقترم انگار وقتی بارون میباره
بعضی وقتا که میایی سر روی شونم میزاری
تموم غصه ها رو از دل من بر میداری
اما این فقط یه خوابه .. خواب پشت پنجره
وقت بیداری بازم غم میشینه توی هنجره