مثلا اون تفنگشو یادته.
یه بار بابام تفنگ دوستشو خرید روز سوم با نیم متر قد منو پسر عمم تفنگو بردیم تو باغ ساعت 2.5 بعد از ظهر 2تا تیر زدیم.
اینقدرم سرعت عملمون بالا بود تا اونا بیان تو باغو مارو بگیرن.از پشت باغ دبرو در رفتیم خونه عمم اینا .پسر عمم ته تاقاری باباش نجاتمون داد وگرنه الان داشتی با روحم میچتیدی.