شهرام 59
پسندها
7,257

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مرسییییییییییییی.... .
    اااااااااااا فکرنکن یادم میرههه هاا [IMG] ...کادو زود..من گول نمیخورم بچه زرنگیم [IMG]
    نه هستم داشتم دنبال آهنگ میگشتم واست متاسفانه ***** شکن ندارم همه سایتا ***** شدن:cry::cry:
    منظورم اینه چون خندیدی کادوی من و بده....زودددددددد
    داداشششششششششششششش منظوررررررررررررررررررررررررر؟
    راستییی خندیدی دیگه نه؟ [IMG]
    اوههههههههههههه اونکه صد البته نه که خیلی احوالمو میپرسیی...
    داداشش این و بخون صفحه دومشم بخون بخندی [IMG]
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/345466-مراقب-حاضر-جوابی-بچه-ها-باشید!!!?p=4589364#post4589364
    نه هنوز داداششش..:(..میگم یه کابل جدا از کنتور واسه کامپیوتر بکشم بنظرت خطرناکه؟
    خدا نکنهههههههههه.........لوووووووووووسسسسسسسسسسسسسسسسسس
    باشه ببینم میتونم یا نه.
    چه آهنگهای رو ازش تا حالا گوش کردی؟؟؟
    پس چرا نیستین امشبم که من بودم شما نبودین:(:(:cry:
    حالا مفهوم بازیهای کودکیم را می فهمم؛
    "زووووووووو"
    تمرینی بود برای این روزهای نفس گیر
    سلام آقا شهرام....ارادت...خیلی مخلصیم....دلم برا شما تنگیده بود.....گفتم بیام یه سری بهتون بزنم که متاسفانه تشریف ندارید....ایشالا هرجا هستی موفق باشی داداش....
    سلااااام داداش شهرام گل.
    شرمنده داداش فعلا بخاطر درگیری با پایاننامه زیاد نمیتونم سر بزنم.
    خیلی چاکریم دادااش.
    روزي زني روستائي که هرگز حرف دلنشيني از همسرش نشنيده بود، بيمار شد شوهر او که راننده موتور سيکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کردبراى اولين بار همسرش را سوار موتورسيکلت خود کرد. زن با احتياط سوار موتور شد و از دست پاچگي و خجالت نمي دانست دست هايش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: مرا بغل کن. ... زن پرسيد: چه کار کنم؟ و وقتي متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خيس نمود. به نيمه راه رسيده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند، شوهرش با تعجب پرسيد: چرا؟ تقريبا به بيمارستان رسيده ايم. زن جواب داد: ديگر لازم نيست، بهتر شدم. سرم درد نمي کند. شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى "مرا بغل کن" چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همين مسير کوتاه، سردردش را خوب کرده است. *عشق چنان عظيم است که در تصور نمي گنجد. فاصله ابراز عشق دور نيست. فقط از قلب تا زبان است و کافي است که حرف هاي دلتان را بيان کنيد*
    دفتری بود که گاهی من و تو
    می نوشتیم در آن
    از غم و شادی و رویاهامان
    از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
    من نوشتم از تو:
    که اگر با تو قرارم باشد
    تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
    که اگر دل به دلم بسپاری
    و اگر همسفر من گردی
    من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
    تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
    تو نوشتی از من:
    من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
    با تو گریه کردم
    با تو خندیدم و رفتم تا عشق
    نازنیم ای یار
    من نوشتم هر بار
    با تو خوشبخترین انسانم…
    ولی افسوس
    مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!
    گل واژه نیست
    گل ترانه نیست
    گل بهانه نیست
    گل شاهپرک نیست
    گل تنها نگاه توست
    در قلب کوچک من جوانه می دهد
    ودر زمین سبز عشق
    بهانه می گیرد آغوش ات را
    همراه باد می رقصد
    و واژه می شود
    و شعر مرا پر از نامت می کند
    سلام خوبيد؟
    ممنونم از جوابتون اره مشكل حل شد اما عجب مشكلي انشالله هيچ كس اين مشكلو پيدا نكنه
    آنکس که بداند، و بداند که بداند ، اسب شعف از گنبد گردون برهاند … آنکس که بداند و نداند که بداند ، بیدار کنیدش که شبی خفته نماند … آنکس که نداند و بداند که نداند ، لنگان خرک خویش به منزل برساند … آنکس که نداند و نداند که نداند ، در جهل مرکب ابدالدهر بماند
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا