چرا یه چیزی شده ....
.
.
یه روز خدا به مرد گفت ... بنده ی من 2 تا آرزو بکن ..من یکی رو برآورده میکنم...
مرد گفت: هرچی باشه ؟برآورده میکنی ؟
خدا گفت : خب آره ..بگو....
مرد: میخام روی دریا یه جاده اسفالت بسازی ..!!!
خدا: ...نمیشه ... محاله ..میدونی چقدر مصالح و.... میخاد.... دومین آرزوت رو بگو..
مرد: میخام زن ها رو بشناسم
خدا :...
خدا:.....
خدا:............کمی فکر کرد .... و گفت بنده ی من ... اون جاده که گفتی رو چند بانده باشه ؟