zahra1386
پسندها
9,996

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من کفش نداشتم و مدام شکایت می کردم تا اینکه روزی شخصی را دیدم که . . . . .
    s.a
    مازهر صاحبدلی یک رشته فن آموختیم
    عشق از لیلی و صبرازکوه کن آموختیم
    گریه از مرغ سحرخودسوزی از پروانه ها
    صدسرا ویرانه شد تا ساختن آموختیم
    مردی در کنار ساحل داشت میلیون ها ستاره دریایی را که با امواج به ساحل آمده و در حال مرگ بودند دانه دانه به آب بر می گرداند شخصی از وی پرسید برای تو چه فرقی میکند تو که نمی توانی همه اینها را از مرگ نجات دهی.مرد گفت برای من فرقی نمی کند و در حالی که داشت یکی دیگر را به آب بر می گرداند گفت برای این یکی فرق می کند
    من ندانم با که گویم شرح درد
    قصه ی رنگ پریده ، خون سرد ؟
    هر که با من همره و پیمانه شد
    عاقبت شیدا دل و دیوانه شد
    قصه ام عشاق را دلخون کند
    عاقبت ، خواننده را مجنون کند

    نیما یوشیج
    آقــا دلـم برای شــما تـنـگ میشـود
    وقتی که آسمان زغمت رنگ میشود
    مولا برای دیــدن یک لحــظه ی رخت
    دستم به ریسمان دعا چنگ میشود
    نوشته هاي روي شن مهمان اولين موج دريا هستند ، اما حكاكي هاي روي سنگ ، مهمان هميشگي تاريخند و دوستان خوب حك شدگان روي قلبند.:)
    خواهش میکنم....:gol:
    وظیفم بود.....:gol:
    نه بابا، به شما گفتم که خودم بشنوم:surprised:
    سلام زهرا خانم....
    خوبی؟ کجایین؟؟ کم پیدایین!!!
    شرمنده ام... من دیر دارم ج میدم.... این چند روز یکم گرفتار بودم....
    خوب یکم بیشتر توضیح بده... خیلی کلی پرسیدی؟؟
    مسیر اجراییت درسته؟؟
    در روزگاری که همه دنبال مدرک میگردند من دنبال درک هستم...!
    در دیار ما که هر کالا به هر جا درهم است

    خوب و بد ، معیوب و سالم ، زشت و زیبا ، درهم است

    گر خریداری کند کالای خوب از بد جدا

    با تشر گوید فروشنده : که آقا درهم است

    مهدیا ! یاران خوبت را مکن از بد جدا

    روسیاه و روسفیدش ، جان مهدی ، درهم است ...
    ممنون ولی خب به جاش یه شعر دیگه گفتم بیا اینجا و ببین....
    آری و این روزگار تنها یک مرد را به خود دید و آن علی است...
    علی آری همان علی است مرد نبردهای بی هراس و از همه مهمتر مرد پذیرفتن و ایستادن و گذشت...و مرد را هیچ کس نمی شناسد...چرا که هیچ ادعایی ندارد...و علی سرور همه آزادگان و مردان روزگار است...
    یه شعر در جواب شعری که گذاشتین گفتم ولی خیلی غمگینه و شرمنده نمیتونم بذارم اینجا...
    بدجور بهم میریزه احساس رو....پس اصرار نکنین!
    --------
    @کم‌کم تفاوت ظریف میان نگه‌داشتن یک دست
    و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت.@
    آری گاهی رها کردن یک دست به آزادی یک روح می انجامد...پس رهایش کردم...
    @با هر خداحافظی
    یاد می‌گیری...!@
    یاد گرفتم...که گذشتن سخت است ولی پذیرفتن مرد میخواهد...! و مرد تنها مرد میتواند بایستد و بپذیرد...پس مرد باش!
    سلام
    سر فرصت من جواب شعرتون رو میدم....الان باید بروم...
    تقدیم به خدایی که در این نزدیکی است:
    امشب گمان کنم که خیال تو بر سرم زده
    که این چنین شاعرانه شده است حال من
    با ماه شروع شد این خیال....
    و من همچنان بدان خیره مانده ام
    گویا تمام وجودم را خشک کرده اند
    در آن زمان که تنهایی بین ما شدت گرفت
    این حس عجیب خدایا چه باشکوه
    در قلب من نشست و من هنوز به حیرتم
    اکنون که من و تو چه زیبا ما شدیم
    دیگر شکست فاصله ها
    آتش گرفته است این خود فرعونیم
    باشد که وجودتو آرامش قلب من شود
    این لحظه را با هیچ چیز عوض نمیکنم...خدای من...
    فقط اومدم بگم من سیستمم خیلی پره
    اون virtualboxروهم دان کردم
    میگم اگه میای دانشگاه منن دیگه ننصبم
    بیای اونجا باهم روش کار کنیم
    من که شرمنده ام کلی
    سلام زهراجووووووووووون
    فک کنم بد موقع اومدم داری میری نماز
    ما در تحریم فضاپیما به سر می بریم...شاید پیاده راه پیماییدیم...
    لب حوضچه سرد وضو
    صورت ماه به رویم خندید
    من چه خوشحال از این خندیدن
    حس تنهایی ها اکنون میشکند....
    التماس دعا{گل}
    گر آمدنت خواست بیاید...
    گرم و آهسته بیا...
    نکنه جوش بیاید صبرو حوصله ام...
    راستی قدمت بر سر گلهای روان
    شاید این عمر که دارد میگذرد
    درکنار تو سحر گردد شب
    آه من شاعر خسته دلی هستم
    که در این باغ همی میرسم
    شیشه کلفت تنهایی من گویا ترک برداشته است...
    :دیییییییی
    منظورت فیلم نامه دختره است...خب باید روش بحث کنیم....سحر بیا بحرفیم...میای؟
    محتوای فیلم فقط برای خدمت به مردم می باشد(شکلک شعارهایی از جنس بوووووووق)
    @راستی چی شد پس؟!!!!@ چی؟
    قابل شما رو نداشت...پروژه تون رو اینترنشنال ببینم زهرا خانم
    یه نیقچه بار علمی ک داشتیم هم پرید:دی هــــــــــــی دنیا هی لوله گاز
    پیشنهاد اینه که بیایم جنگ مجازی راه بندازیم...یار کشی کنیم بعد سوال طرح کنیم بچه ها توش بمونن...تاکتیکهای علمی و نقشه کشی و....
    البته این هم جزء یکی از صحنه های فیلم کوورش بودا:دی
    میخوام باشگاه رو بترکونم...خیلی ساکته...! اما نه بار علمی دارم نه حس درس درمون...!میگی چه باید کرد؟؟؟
    شکلک آدمای بامرام رو یادت رفت:دی
    @.حالا تا کوروش چند میخوای بری:دی@راستش نمی دونم ولی خب وقتش رو زیاد میکنم:d
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا