• خدایا!

    تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم،
    تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم،
    تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتم،
    تو را گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم،
    تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی...؟؟
    دل که تنگ باشد دیگر مرد و زن ندارد
    اشک می دود تا گوشه چشمانت
    و سُر می خورد روی گونه ها
    دل که تنگ باشد
    تنهایی اتاقت را با خدا هم تقسیم نمی کنی !!!
    میگن شبا فرشته ها از آرزوی آدما، قصه میگن واسه خدا! خدا کنه همین شبا گفته بشه قصه ی تو واسه خدا
    چه خوب می شد اگر ، اطلاعات را با عقل اشتباه نمی گرفتیم و عشق را با هوس

    و حقیقت را با واقعیت و حلال را با حرام و دنیا را با عقبی و رحمان را با شیطان . . .
    آرزو در سینه غوغا می کند
    من نگویم در به رویم باز کن
    من خریدار تو و ناز توام
    نازنینی هرچه خواهی ناز کن
    دیوانه كرد آرزوی وصل او مرا
    از سر برون نمی‌رود این آرزو مرا
    ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت
    یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت

    ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد
    از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد
    شعر من زمزمه ی یه خواهشه
    آرزوم دیدن روی ماهشه
    میون غربت این فاصله ها
    قلب من همیشه چشم به راهشه
    دوستت دارم خدا ..........هر گاه که این سه کلمه را می نویسم قلبم و روحم می لرزد .....! من ! بنده ی سراسر نیاز تو ! تنها همین را دارم که به تو تقدیم کنم ....!
    آرزوهایت رو یه جا یادداشت کن! و یکی یکی از خدا بخواه ، خدا یادش نمیره ؛ ولی ....... تو یادت میره! چیزی که امروز داری آرزوی دیروزت بوده
    شيطان با دروغ آدم را از بهشت لغزاند ،
    ولي آدم با اشک صادقانه به خدا پيوست .
    وقتي خوشحال شديد " صلوات " بفرستيد .
    وقتي غمناک شديد " استغفار " کنيد . خدا در را باز ميکند
    خدايا قادر نيستم خود را به خانه تو برسانم

    لطفاتو خود به خانه من بيا...!!
    بهترين دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر يک گل به او تقديم کنيد دسته گلي تقديمتان مي کند
    و خوب تر از آن است که اگر دسته گلي به آب داديم، دسته گل هايش را پس بگيرد.
    شکسته هاي دلت را به بازار خدا ببر، خدا، خود بهاي شکسته دلان است.
    روزي که خدا همه چيز را قسمت کرد، خود را به خوبان بخشيد.
    عشقي به من بده که مرا سازد
    همچون فرشتگان بهشت تو
    ياري به من بده که در او ببينم
    يک گوشه اي از صفا ي سرشت تو
    خدايا
    به داده و نداده و گرفته ات شکر
    که داده ات نعمت است
    و نداده ات حکمت
    گرفته ات امتحان
    اگه با دلت چيزي يا کسي رو دوست داري زياد جدي
    نگيرش،چون ارزشي نداره، چون کار دل دوست داشتنه، مثل کار چشم
    که ديدنه، اما اگــه يه روز بــا عقلت کسي رو دوست داشتي،اگــه عقلت
    عاشق شد، بدون کـــه داري چيزي رو تجربه مي کني کـه اسمش عشق
    واقعيه."
    بخوان مارا...بگردان قبله ات را سوي ما...اينک وضويي کن...
    خجالت مي کشي از من...بگو, جزمن کس ديگر نمي فهمد...
    به نجوايي صدايم کن...بدان آغوش من باز است...
    شروع کن يک قدم با تو...تمام گام هاي مانده اش با من
    امشب رحمت دوست جاريست ...
    اگر دلتان لرزيد بغضتان تركيد كسي اينجا محتاج دعاست
    بعضی وقتا خدافظی ِ خالی کافی نیست
    یه چیزیش کمه
    چه میدونم؟
    یه مواظب ِ خودت باشی
    یه دلم تنگ میشه ای
    یه زود برگردی
    یه چیزی بیشتر از بای
    یه چیزی که باید باشه ولی نیست
    خدافظی خودش غمگین نیست
    نبودن ِ اینا غمگینش میکنه...
    بگو ...
    از کدام راه برخواهی گشت ؟

    می خواهم گـِل بگیرمش !

    ... ... ...... ...آسوده از انتظار ،
    دست در جیب و سوت زنان

    به زندگیم برگردم ...
    خدایا به حرمت برکت گندم زار.....
    قلبهای دوستانم را سرشار از شور زندگی کن !
    انها اسمانی هستند و بی نهایت ....!
    اسمان را در نگاهشان لبریز کن !
    و سهم لبهایشان را جز نقشی از لبخند قرار مده!!

    آآآامــــــــــــــــــین!!!
    من وقتی وقتم را به درس و کار و تحقیق می‌گذرانم نمی‌توانم روی لحن صدایم کار کنم. نمی‌توانم ناخنهایم را دائم پدیکور کنم. نمی‌رسم همیشه دلبر باشم. من میان یک پارادوکس عمیق، بین آینه و تصوُر، گیر کرده‌ام. دست و پا می‌زنم. ولی من باید زیبا به نظر برسم برادر. و تو تا کی می‌خواهی نان هیزی‌ات را بخوری؟ تا کی می‌خواهی توی چشم من و مادرم، یا به پاهای خواهرت نگاه کنی و شب هم با دخترت سر سفره بنشینی و نان همین هیزی‌ها را در گلویش فرو کنی.




    من مدل نیستم. من مانکن نیستم. فاحشه و تحریک کننده هم نیستم. من فقط گرمم است… برادر می‌فهمی؟ گرمم
    من انگار احساس می‌کنم باید خیلی قشنگ و عروسک باشم. من باید دل هر مردی را از دور ببرم. من باید بوی تحریک آمیز، راه رفتن و حرف زدن پر عشوه داشته باشم. من باید دماغم را عمل کنم. فکٌم را هم، چون اندکی به قشنگی آن عروسکی که تو می‌گویی نیست. من باید هیکل جنیفر لوپز را داشته باشم ولی برایش ورزش نکنم. چون بد است. دختر که نمی‌دود. دختر که کوه نمی‌رود. دختر که دوچرخه سواری نمیکند ... پس رژیم می‌گیرم. چاره ندارم. رژیم طولانی و سخت. رژیم بیماری. رژیم اعتماد به نفس… پس خودم را از خوردن هم محروم می‌کنم. مثل همه‌ی لذتهای دیگری که ندارم. باید خوشگل به نظر برسم. همین. زن در نظر من، در نظر جامعه من، در نظر مردان من، در نظر زنان من یعنی همین. من اصلا خودم را دوست ندارم چون من می خواهم کار کنم. موقع کار کردن نمی‌رسم و نمی‌توانم آرایش کنم یا حتی موهایم را شانه کنم.
    من مدل نیستم. من مانکن نیستم. فاحشه و تحریک کننده هم نیستم. من فقط گرمم است… برادر می‌فهمی؟ گرمم است.


    من فقط گرمم است برادر! امروز کم مانده بود از گرمای وسط ظهر، که داشتم برای خودم، مردم، برای دولت، برای کشور عزیزمان، از یک محل کار به یک محل کار دیگر می‌رفتم، کم مانده بود از گرمای وسط ظهرش گریه کنم.

    می‌خواهم این گرما را توی صورتت بالا بیاورم. می‌خواهم این مقنعه را که با سیلی نگاهت و لحن کثیفت گفتی “بکش جلو ” دور گردنت بیندازم و بگویم یک روز تمام این را سرت کن، بعد با همان خفه‌ات کنم. همین. خفه‌ات کنم؛ می‌دانی چرا؟ برای اینکه آنقدر به من گفتی من کثیف و پلیدم، من عامل فسادم، من چنین و چنانم که اصلا خودم را دوست ندارم…
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا