FahimeM
پسندها
268

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آخه ترکی نوشته بودین برا همین...

    خوب مگه معنیش رو متوجه میشین؟
    سلام فهیمه جان
    خوبین؟
    عیدتون مبارک
    اینجا یه مسابقه معرفی کردم،خواستین یه سری بزنین
    موفق باشین
    یاحق
    سلام عزیزم.خوبی خانومی؟؟
    مرسی آجی.ممنونم که به یادم بودی.:w31:
    چه متن قشنگی بود.قربون تو دختر مهربون!:w38:
    در مورد شعرت یه جوریه
    یه جایی ناامیدکننده حرف زده
    ی جای دیگه افکار خودشو داره بهت دیکته میکنه
    در کل کمی توی کتابات دقت کن ابجی
    هر کتابی رو نخون
    سلاااااااااااااااام خوبی؟
    من زیاد نمیام قم خیلی گرمه نمیشه بیرون اومد از خونه
    روباه به شازده کوچولو گفت : ارزش گل تو به قدر عمری است که پایش صرف کرده ای
    شازده کوچولو برای آنکه یادش بماند تکرار کرد :به قدر عمری که پایش صرف کرده ام
    روباه گفت :آدم ها این حقیقت را فراموش کرده اند اما تو نباید فراموش کنی . تو تا زنده ای نسبت به آنی که اهلی کرده ای مسئولی . تو مسئول گلت هستی ...
    سلام خواهش می کنم،
    بزارید کپی کنم اینجا تا معنی کنم،

    Yaşayış yanı bir acı hayat
    Vurğusu bir ağrıya həb gibisi
    Sevinməgi özünü tovlamaq
    Gülməgi təkcə yalan
    Düzü bütük əyri
    Yalanı bütün doğru
    Doğrusu bütün əyri
    Bu yaşayış heçə dəyməz
    heç

    زندگی یعنی حیات تلخ
    عشقش همیشه با درد
    خوشی اش زود گذر
    خندیدنش تنها دروغ
    درستی اش سراسر کج
    دروغش تماما راست
    راستش همه دروغ
    این زندگی به هیچ نیارزد
    به هیچ
    خدایا ! مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان ، اضطراب های بزرگ ، غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن... لذتها را به بندگان حقیرت ببخش و دردهای عظیم را به جانم...(دکتر شریعتی)
    امیدوارم اینقدر ظرفیت داشته باشم که اینچنین با آغوش باز به سمت دردهای عظیم بروم...
    موفق باشین
    راستی فهیمه خانم این "شادزی"یعنی چی؟(یعنی به شادی زندگی کن!)
    ممنونم
    در هر غروب

    در امتداد شب

    من هستم و تمامت تنهایی

    با خویشتن نشستن

    در خویشتن شکستن

    این راز سر به مهر

    تا کی درون سینه نهفتن

    گفتن.

    بی هیچ باک دلهره گفتن

    یاری کن

    مرا به گفتن این راز باز یاری کن

    ای روی تو به تیره شبان افتاب روز

    می خواهمت هنوز.
    Yaşayış yanı bir acı hayat
    Vurğusu bir ağrıya həb gibisi
    Sevinməgi özünü tovlamaq
    Gülməgi təkcə yalan
    Düzü bütük əyri
    Yalanı bütün doğru
    Doğrusu bütün əyri
    Bu yaşayış heçə dəyməz
    heç
    می خواهم برایت شعر بگویم
    چشمانت به یادم می آید
    دل ربا ترین آفریده خدا
    چه نیازی به شعر من دارد:gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا