هیچی...
از رنگ بریدیم و ز دیدار گذشتیم
با چشم فرو بسته ز گلزار گذشتیم
در باغ جهان پا نگرفتیم چنان سرو
چون سایه سبک از سر دیوار گذشتیم
در راه سبک سیر نه پستی نه بلندیست
ابریم از این دامنه هموار گذشتیم
پندار برانگیخته صد نقش فسون رنگ
این پرده دریدیم و ز پندار گذشتیم
دیدیم غروبی چو بر آن سایه فکندیم
از جاده ی دنیا چه سبکبار گذشتیم
خفتیم و شدیم از گذر خواب خبردار
از رهگذر خواب چه بیدار گذشتیم
از آمدن و رفتن من کس نشد آگه
از رهرو این خانه پری وار گذشتیم...