باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه آمد آن روز بارانی گفت که آمد روز عید گفت هر لحظه تنها مانده در این شب رویایی گفت که شاید دل عید شده اسیر باز بهار آمد در این خانه ی تنهای ما همه گفتیم عید آمد بوی بهار آمد(ببخشید که کمی گیج شدیم منظور همان عید شما مبارک است)
سلام
علیک سلام
شما خوبی
ممنون شما چطوری
از سیناترا خبر نداری
نه والا از اون موقعی که مدیر شده سر سنگین شده
نه بابا بنده خدا گرفتاره
گرفتاریش چیه
خب مدیر شده دیگه!!!
ما مخلص تریم آبجی سیناترا
بابا کلاه ما یه زمانی پشم داشت
حرفمون برو بدو بدو بود
الان دیگه طوری شده که مسخره مون هم میکنی
ای خدا میبنی روزگارو
عجب . دیگه با این تهدید ها کار پیش نمیره