تاریک وتنها Jul 26, 2010 روزگاری چشم پوشیدم زخواب تا بخوانم قصه ی مهتاب را این زمان - دور از ملامت های ماه چشم می بندم که جویم خواب را!! روزگاری یک تیسم یک نگاه خوشتر از گرمای یک آغوش بود این زمان بر هر که دل بستم دریغ آتش آغوش او خاموش بود............
روزگاری چشم پوشیدم زخواب تا بخوانم قصه ی مهتاب را این زمان - دور از ملامت های ماه چشم می بندم که جویم خواب را!! روزگاری یک تیسم یک نگاه خوشتر از گرمای یک آغوش بود این زمان بر هر که دل بستم دریغ آتش آغوش او خاموش بود............
jjjj Jul 25, 2010 na baba hala shodim hi friend nothing baby thanks how is weather like there?? cold or cool ha??
86415017 Jul 25, 2010 پارسا فکر کنم اونجا خیلی سرت شلوغه که دیگه به داداشت سر نمی زنی به خدا اگه اونی که بابام گفت راست باشه دق می کنم این 10 روز کم بود حالا رفتی بازم تمدید کردی مگه سانس استخر که تمدید کنن پارسا تورو جون مهدی پاشو بیا دارم از تنهایی می میرم
پارسا فکر کنم اونجا خیلی سرت شلوغه که دیگه به داداشت سر نمی زنی به خدا اگه اونی که بابام گفت راست باشه دق می کنم این 10 روز کم بود حالا رفتی بازم تمدید کردی مگه سانس استخر که تمدید کنن پارسا تورو جون مهدی پاشو بیا دارم از تنهایی می میرم