من دیگر آن "من" نیستم
فرق ها کرده ام با دیروز
آن خوبنمای بد یا شاید آن بدنمای خوب نیستم
میدانم توانی نمانده برای ماندن و نوشتن ...
باید بروم اما دعایم کنید بازگردم
بازگردی که به چشم شما هیچ ... و به چشم من معناها دارد
و بازهم دعایم کنید
شاید نباید آن که بودم باشم و شاید این که هستم بد نیست!!!
اما دنیای مبهم فرایم گرفته
شاید به ناکجا میکشاندم
شاید هم ...
اما تنها میدانم که پشیمانم
پشیمانم بر آنچه که ندارم و هر آنچه که دارم
پشیمانم بر کارهای نکرده و هر آنچه از دست جاری ساختم
و میدانم سخت شرمسارم
تنها بر یک چهر تاب نگاه ندارم و آن
عظمت نگاه ملکوتی پروردگارم است