سیگاری بر لبم وبه دنبال دلی برای در دل
گویا همگان مرا باچشم شب میبینن ولی افسوس که در شب ستارگانی وجود داردکه درخشانی خود را به رخ همگان میکشند ولی انها نمیبینند ، اکنون دلی یافتم که او درد مرا میداند با نبودنش نبود خودرا احساس میکنم
یاد دارم روزگاری را که برای دیدنش به خلوتگاه خود میرفتم از او خبری نبود ومن هم فقط ارزوی بودنش را میکردم
دیگر شب نبود من هم از سیاهی بیرون امده بودم این بار خود رادرستارگانی یافتم ولی به بیرون که مینگریستم همان سیاهی را دیدم
میخواهم ترکوطن گویم وسوی دیاری نا اشنا رو شاید که ندیدن راه چاره ام باشد به یاد شعر سهراب که میگفت
هرکجا هستم باشم.............اسمان مال من است
www.kolbehhh.blogfa .com البته تا هفته اینده سایت درست میکنم به اسم هفت شهر
یه سری به وبلاگم بزن ونظرت رو بگو