sun_girl
پسندها
2,089

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خوب پس گریه می کنیم..
    آره من رزمی کارم..
    ووشو..
    داداشم هستاو..
    داداش مرتضی استاد ووشو ....
    یلیه برای خودش..
    خفنه..
    شکسته نفسی می کنه نمی گه..
    محرم؟؟
    محرم باید گریه کنیم..
    نمی شه لطیفه بگیم که..:smile:
    خوب اگه یو هم بیای هی نری سال دیگه بیای سه تایی دل تنگی می کنیم خوبه..:crying2::crying2:
    سه تایی یه عالمه گریه می کنیم:smile:
    آره..
    کارداره برای محرم دیگه..
    خوب من دلم تنگ می شه..:crying2:
    چی کار کنم؟؟:w04:
    گریه نکردم..
    بغض کردم..:cry:

    خوب جمعس..
    دلم گرفته..
    بعدم..
    داداشم می خواد بره:w04:
    بره تا بعده تاسوعا:crying2::crying2::crying2:
    چشم دیگه رو حرف خواهر بزرگم حرف نمی زنم :redface::redface:
    :gol::gol::heart:
    برو به سلامت عزیزم...:gol:
    آبجی خیلی لطف داری...:gol:
    خجالتم ندههههههههههههههه:w22:
    امیدوارم همینطور باشه که تو می گی.(فکی نمی کنم البته ! :redface:)
    الهی.....فدای اون دل کوچولوت...:heart:
    شما آبجی بزرگه ای باید قلب بزرگه باشی.
    اگه به دل باشه که مال من اونقدر کوچیکه که با چشم غیر مسلح که هیچ، با چشم مسلح هم نمیشه دیدش از بس کوچیکه!!!:surprised::redface::gol::gol:
    اون قلب بزرگه، شمایی :redface: ،متوسطه منم...از همه کوچیکتره هم آبجی کوچیکمونه...:gol:


    ما هم هنوز تو یدونش موندیم!!! :lol:
    همینکه به یاد منو امتحانم بودی برام یه دنیا ارزش داره آبجی جونم.

    سلام آبجی مهربون گل.خوبی؟

    آره خدارو شکر خیلی خوب بود...منم خونده بودم حسابییییی....
    ممنون که به یادمی آبجی بزرگ خوب :gol::gol::gol:
    ایشاالله..
    باشه آجی..
    برو خدا به همرات...
    برای منم دعا کن...
    من ترم 8تم آجی..
    یعنی 7تم..
    8آخریه..
    اگه خدا بخواد و درسارو پاس کنیم:)
    سلام..
    مرسی آجی بزرگه..

    خوبیم..
    درگیریم با کارا و درسا و زندگی..
    شما چه خبر..؟؟؟
    ممنون آبجی...خوبیم

    بازم شما یه حالی از ما میگیری.....:gol::gol:

    بقیه که مارو فرگت کردن...از بس کم پیدا شدیم

    از دل برود هر آن که از دیده برف همینه دیگه:smile:

    شما خوبی؟؟؟
    اما پنجره

    انگاه که پنجره چشم هایش را بست..
    هنوز ماه میخندید و ستاره ها چشمک می زدند و درخت بالای تپه شنی پا به پای نسیم می رقصید و می شد از دل شب بوی چمن های شبنم خورده و خاک نم نشسته را حس کرد قورباغه های کنار برکه یک درمیان اواز میخواندند جیر جیرک ها هم بودند
    اما پنجره خیلی زود خوابش برده بود ...

    (ارش پاک..)__________________
    واقعیت مگه چندساله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    بگو من طاقتشو دارماااااااااااااااااااا...

    آبجی جونم من امتحان دارم فردا...نمیتونم بمونم.
    شب شما خوش.
    سلام آبجی بزرگه.خوبی شما؟؟:gol::gol:
    خیلی کم پیدایی....
    واااااااااااااای یعنی 5سال؟؟:w22:
    آبجی شمارو نمیدونم ، ولی من از تاریکی خوشم میاد.........
    همه خوبم آجی..
    ملالی نبود جز دوریه شما..


    نه بابا..
    وقتی چراغش و ورداشته من از کجا بدونم هست؟؟
    یا بهش پیام بدم؟
    یا جوابشو بدم..
    پیامم می دم جواب نمی ده..
    منم اصلا" باهاش قهرم..
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا