پشت این سکوت و سیاهی ...کنار گهواره آرزوی محال آمدنت می نشینم... و برای غصه ات ..لالایی می خوانم . . . ! ..به سکوت این قاب عکس خیس دل خوش کرده ام !.. مهم نیست که نباشی..همین گریه های بی امان..این یادگارت ..کافیست . . .همیشه..غصه ات را که بغل می کنم..آغوشم بوی تو می گیرد . . .ببین چقدر شبیه توست..رنگ چشمانت ؛ دریاییست !...گاه آرام و گاه طوفان . . . !...
پشت این سکوت و سیاهیکنار گهواره آرزوی محال آمدنت می نشینمو برای غصه اتلالایی می خوانم . . . ! به سکوت این قاب عکس خیس دل خوش کرده ام !مهم نیست که نباشیهمین گریه های بی اماناین یادگارت کافیست . . .همیشهغصه ات را که بغل می کنمآغوشم بوی تو می گیرد . . .ببین چقدر شبیه توسترنگ چشمانت ؛ دریاییست !گاه آرام و گاه طوفان . . . !
آموخته ام که :
زندگي را از طبيعت بياموزم ،
چون بيد متواضع باشم
چون سرو ، راست قامت،
مثل صنوبر ، صبور ،
مثل بلوط مقاوم ،
مثل رود ، روان ،
مثل خورشيد با سخاوت و
مثل ابر با كرامت باشم
هیچ امیدی در خاطره گل یاس ننشست آنگاه که او بود و من پر از امید به او رسیدن..
تورا به عاشقانه ترین لحظه های زندگیم خواهم کشید.. همچون غرقه ای در مرداب...در آغوش رویای باتو بودن..
در فرار از ذره ای تفکر در جهالت آدمها.. اینست که میگویم آسمان آبیست زمین سبز است هوا پر از احساس.. من در رویای تو و تو در نجوای سازهای دلم