ترانه
پسندها
1,296

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بوی غربت میدهم اما غریبه نیستم گرچه میدانم كه عمری در غریبی زیستم . مثل رودی بستر این خاك را طی كرده ام . تا بفهمم عاقبت در جستجوی چیستم . در عبور از لحظه ها بر روی پای اشتیاق .. لب شكست از خشكی اما همچنان می ایستم . دستهایت برگهای عمر سبزم را ربود .گرچه اینجا هستم اما در حقیقت نیستم . ای فریماه شب تار یاریم كن تا بدانم سایه گمگشته ای از كيستم
    بيا تو كه گوسفند خيلي دوس داري... اين گوسفند من امانت pيشت باشه امشب... مواظبش باشيا...
    حواست هم باشه خيلي شكموه ...يهو ديدي رفت همه ي كتاب و جزوه هاتو خورد...

    مثه اینکه کهریزک بدجوری روت تاثیر گذاشته ها....:surprised:
    چرا فحش میدی؟؟:w00:
    تازشم آنچه برایه خود نمیپسندی برایه دیگران بپسند:surprised:چیزه ینی نپسند...:surprised:
    هر موجودی در طبیعت آن چنان است که باید باشد و تنها انسان است که هرگز آن چنان که باید باشد نیست!
    حالا جرا این شکلکه اینقدر چروکه؟ یه شکلکه لطیفتر نداشتی واسه ما بفرستی رفیق؟:D
    در اینجا تورو به خدای بزرگ میسپارم و هیچ انتظاری مبنی بر قبول من به عنوان یک انسان خوب ندارم جز اینکه بگم همیشه سعی کردم آیینه نوشته های دوستام باشم.. اگر اون در سطحی جنتلزنی نوشته باشه من هم همینطور جنتلمنی اگر در حالتی از هیجان من هم.. و الخ
    من متاسفانه در بسیاری موارد به لحاظ شرایطم.. چون تخته ای سیاه تنم رو به نوشتن هر نوشته ای میگشایم و همه بدی ها رو دوست دارم به جون بخرم.. این برا اونه که با بد انگاشته شدنم در روز اول من با آب لجن میتونم تطهیر بشم نه با چیزی پاک ومقدس که ممکنه بعدها خلافش ثابت بشه و من رو در ظن و گمانهای بدتری فرو ببره.
    تو کم نمیاری مغرور کم هم بیاری یه جورایی لاپوشونی میکنی چون جرات گفتن کلمه ببخشید در تو وجود نداره..
    واینها که گتم باز نشان از بیگناهی من نیست.. همیشه تلاشهایی در انسان برای گفتن تپشهای قلبیش در لحظه های ناب انسانی وجود داره واین رو گریزی جز ابراز مستقیم یا غیر مستقیم نیست.. ول کن این حرفارو میدونم که اون غرورت و اون حسی که در تو هست مانع میشه این حقایق رو که نوایی دیگر داره تو صفحت ببینی..
    اینا مصیبت عظمی نبود از همون ترس نشات میگرفت..
    البته بهت حق میدم آدمای پر رو و کم ظرفیتی مثل من زیادند که با دیدن اولین جرقه های رنگی از طرف یه دختر/یه دختر بدبخت/ بر او هجوم بیارن و خودشون رو عین بز بندازند وسط.. زهلم میره از این اخلاق اگر منم دارم منم جزو کساییم که بدم میاد ازشون..
    باشه من نمیدونم دیگه چی بگم.. گفتم که اون فاصله ای که افتاد نذاشت من حس سوریالیستی فی البداهه نویسیم رو برات متلا لع کنم.. و بسیاری از کلمات مثل نورونهای مرده پیرمردی چموش از بین برند.. متاسفم..
    4
    میبینی من یک وسیله ماکیاولیستی محض در دستهای تو ام.. من وسیله ایم برای رسیدن تو به هدفت که شاید وهمانا کشتن وقتت باشه.. شاید..
    ولی گفتن این کلمه منحوس ماکیاولیستی میتونه خیلی بد باشه نیست؟ آیا وقتی تو به من میگی یا هر کس دیگه که فلان مسیله چیست ؟ واون بگه که ای ناقلا آیا من در دست تو یک وسیله هستم برای رسیدنت به مقصود؟ تو ویا اون ناراحت نمیشن!!!
    بگذریم باز اینا آمادگی ذهن و پیش زمینه ایه برای افزایش مقبولیت نوع حرف زدنهام..
    ترانه عزیز من برای اثبات اینکه به دنبال جمع کردن اونچه که تو ابجی میپنداریه نیستم.. حاضرم از کیف ترین گیت های آزمایش بگذرم... میتونم سالها در فاصله ای دور بشینم آدما رو ببینم که بد تر از اونچه در من دیدی دارند رفتار میکنند.. گاهی فکر میکنم تو از سیاره ای دیگه اومدی که نمیتونی به این مسیله با دیدی باز تر و زمینی تر بنگری شید شاهزاده کوچولویی که از سیاره تنهایی و دیدن تنها گل رز به زمین فرود اومده...
    این روش منه.. اگر در جایی ذره ای احساس صورتی بودن از من در ذهنی نقشانده بشه سالها از او فاصله میگیرم مگر اینکه که خود به حقیقت پی ببره..

    3
    ترانه؟داشتیم؟خیلی هم دیر نشده بودا!من کیک می خواااااااااااااااااااااااام
    عیدت مبارک عزیزم
    در پیام قبلی حقیقتی گفتم من آبجی ای ندارم.. هر چی هست دوستیه که انتهاش برام مشخص نیست.. اینجا رو من اختراع نکردم که قوانینش رو به دلخواهم تغییر بدم.. قبل از من هم بوده.. کسایی با کسای دیگه صحبت میکردند وگاه این صحبت ها به لحظه های شیشه بخار گرفته پنجره تنهایی میکشید و کلماتی روش حک میگشت که احساس هایی از جنس نانوشته در پی اش میومد.. ولی چرا این رو میگم؟.. در نظر و بیان اول من هیچ وقت خودم رو یه بیگناه و شیخ نمیخوام جلوه بدم.. این نگاه معصومانه مخاطب یا خامی مطلق اونه که این طرز نگرش رو در اون میدمه.. پس گناه از من ساقطه من حتی در هر فاصله مناسب گناهکارترین بودن خودم رو اذعان میکنم.. ولی آیا این مهمه؟ خیلی کم.. همه این مسایل به سطح رابطه بستگی داره.. تو به عنوان یه دوست یا هر جور که خودت در ذهنت داری انتظاری از من و نوع نوشتن هام داری.. بزار حدسهایی بزنم مثلا.. همصحبتی در تایپیکها.. اشتراک نظر در یک مورد خاص که ممکنه پیش بیاد.. گذران وقت ..کشف چیزی در من که ممکنه برات جالب باشه و الی غیر واین ممکنه دوطرفه باشه..
    2
    من شرمندم دیشب به خاطر پاره ای مسایل از جمله تایپ در تاریکی مجبور به ترک گفتگو شدم.. تو از بخاری که از نوشته هات مشخصه معلومه که از شکست بسیار هراسونی واین خیلی خطرناکه/به من چه/ و برا همینه که همیشه میخوای پیش دستی کنی و زود میگی که : هی این فکر رو اجع به من نکنی ها.. هی فلانی من فهمیدم تو این منظور رو داشتی... هی بهمانی خودتی..../بازم به من چه
    راستی فاصله زیادی بینمون در اثر نبودت در این مدت افتاده وگرنه اگر در هوای همون بلندیهای قبل بودم میتونستم بسیار احساسیتر و واقعیتر بنویسم..
    عجب روزایی بودبگذریم.. بهتره شروع کن این راه گرچه برای کسی که تا انتها همه آدرس هارو بلده درست نیست گفتنش پس فکر کن دارم یاداوری میکنم فقط... من هیچ آبجی ای ندارم واین حقیقتی به تلخی یه تیکه کاکائوست..راستی میدونی که باید از این نوشته بخونی و بعد بری به نوشته های بالایی؟
    1
    خب من یه جوریم صبح میام جواب کلی ای در 5 صفحه مینویسم که همه چیز ختم به خیر بشه.. کلی دلم پره
    یادت رفته تو اون موقع به من چه نسبت سنگن وارد کرد؟
    همنم مونده بود بهم بگ ملای صورتی.
    خداآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ
    مسئله اصلی هم همین بود.. اینجا رمز موندگاری مگه چیه غیر از اینکه هر کسی تو صفحات دیگران چیزی مینویسه واینجوری از حالت خشک بودن تایپیکا در میاد.. من نمیخوام بگم خیلی مذهبی و نمیدونم حاجی و شیخم ولی نه اینقدر جلف که به همه به چشم اونجوری نیگا کنم.. اصلا میدونی چیه از اون زمان دستت درد نکنه من از کلمه آبجی و نمیدونم خواهر متنفر شدم الانم هستم معنی نمیده .. حالا رسید به انجا مسکوتش میزارم..
    من نمیخواستم بر.. من گفتم الانه که یه چیز بگی که اونقدر مغرور بودی نگفتی و خیلی راحت رفتی.. ولی چیزی که هست من از اون موقع اون پست باز دارندگی رو دیگه کنار گذاشتم.. و اومدم رو همون تخت پر میخ مرتاضیم نشستم...
    ای خداااااااا دندونام همشون دارن میشکنن از بس داری حرص میدی.. خیلی...
    بازم میگم تخصیر خودت بود شایدم باز باید این من بودم که میومدم برای معذزت ولی ترسیدم یه چیزی بگی به گندگی یه کف گرگی وسط چشمان معصومانه ام
    پر رو بودم که میومدم میگفتم ترانه من برا اینکه بخوام تو صفحت پیام بنویسم عین گنجیشگ دارم با بال میزنم..
    باشه خوبه لااقل اینجا پر روام..
    خب چرا حق الناس.. من اون موقع فکر کردم خیلی حقم توسط تو خورده شد.. تو اشتباهی برداشت کردی ازم... و این روال رو هم پی گرفتی رفتار نا جوانمردانه نگرش منفی اخلاق دور از شان.. رفتن بی خبر.. من هم آدمم فکر میکنی این چیزا روم تاثیر نمیزاره؟.. خیلی راحت هم دوختی و بریدی و پرو کردی و پوشیدی و رفتی.. من هم عین بچه که اب نباتش رو از دستش یوهویی قاپیدن شوکه بودم و نیگات کزدم..
    ای ای

    آی آی..
    امان امان
    ای خداااااااااااااااااا
    اینا نتیجه باز شدن اون زخماستا
    خب باشه..ولی نصف حرفام فقط برا اینه حرصت رو دربیارم
    برا منت کشی اومدی؟ عذاب وجدان داری آره؟
    خب من حرفام تموم شد.. غیر اینکه بگم تو اون قضیه رنگها اصلا تو رنگ بدی نداشتی فقط یه کم خاکستری بودی تا بشه تشخیصت داد اونم به این خاطر بود که آدم مرموزی بودی نشناختیمت.. چه... هستی
    اونجا من کوتاه اومدم اینجا نمیام.. همش تقصیر خودت بود من نمیدونم.. حتما باید دعوا کنیم؟
    سلام
    سلام
    خودم میدونستم تولدته , تو لازم نبود بگی , خودم میدونستم , شیرنی خامه ایت رو هم گزاشتم تو یخچال تا بشینم به یاد تو خودم بخورم
    تو اینقده بی معرفتی که ما گفتیم در دوران اغتشاشات گرفتنت , بردنت , کشتنت , زدنت , من چی میدونم
    تو آخه خجالت نمی کشی ؟ این شده وضع آخه
    الان میشه حداقل بگی دیگه هستی ؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا