samira zibafar
پسندها
539

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • Taghsire mane ke ta on misham be hameye memberaye profilam ke connectan salam mikonam
    EEEEEEEEEEEEEEEEEEEEEEEEEEE
    مطمئن باش كه آينده بهتر از گذشته خواهد بود .با عشق بهتر .آنچنان عاشق ميشي....آنچنان عاشقت مي شن....كه مجالي براي مرور خاطرات نخواهي يافت.
    سال هاست که در راهم

    با کوله باری از درد و رنج زمانه

    حجم اندیشه های کهنه وخاطرات گذشته ام

    آنقدر زیاد است

    که بر دوشم سنگینی می کند

    و زمان چه بی رحمانه مرا ترک می کند

    من مانده ام

    با کوله باری از غم دیروز

    با واژه هایی خسته و متروک

    وچشم هایی که فقط شب را می بیند

    با دستانی خالی

    خالی تر از هیاهو و تهی از نگاه

    به دور دست می نگرم

    تا شاید افق راهی تازه

    برای رسیدن به زمان

    نشانم دهد

    و ذهن پریشان مرا

    از جاده تنهایی و تردید رها کند

    و امید را بیدار سازد

    در آن سوی افق

    خورشید می تابد

    امید هست . . .

    وشعاع روشن او

    چشم های بسته مرا ، نوازش می دهد

    وصدایی از دور دست

    ندا می دهد که بیا

    ای تنها تر از ما

    بیا که زمان به پاس حضور تو

    ایستاده است بیا

    بیا که تردید مرده است

    بیا . . .
    گاهی چنان دلتنگت می شوم

    که راه را گم میکنم

    و آنچنان در با تو بودنها غرق می شوم

    که فراموش میکنم نیستی

    می دانی هنوز باور ندارم که رفته ای

    تو جاری هستی مثل هوا مثل لحظه

    و همین باور رفتنت را به تاخیر می اندازد
    عاقبت روزی مزار سرد من

    مأمن دنجی برايت می شود

    عکس من با آخرين لبخند محو

    شاهد شب گريه هايت می شود




    می گذاری سر به روی گور من

    سنگ قبرم می شود دنيای تو

    از تمام آنچه با هم داشتيم

    ياد من می ماند و فردای تو




    با خودت آرام نجوا می کنی

    شعرهايی که برايت گفته ام

    قلب بی تابت پریشان می شود

    تازه می فهمی چقدر آشفته ام!




    می شوی دلتنگ من ، اما چه سود ؟!

    آن زمان که فرصت دیدار نیست

    بعد من حتی رفیق دست ِ تو

    سیم های مشکی ِ گیتار نیست




    لمس خواهد کرد انگشتان تو

    نام ِ این "از زندگی خط خورده" را

    چشم زیبای تو گریان می شود

    هر کجا بیند گلی پومرده را . . .
    سهم من از دنیا نداشتن است تنها قدم زدن در پیاده روهای شهر دود و فکر کردن به کسی که نبوده



    او مهربان است،
    آنقدر زیاد که دلش نمی‏آید
    ابراز عشق هیچ‏کس را بی‏پاسخ بگذارد.
    چه کنم؟
    خودم هم خوب می‏دانم که
    هیچ‏کس را به جرم مهربانی گردن نمی‏زنند
    وقتی هوا دلگیره

    وقتی قفس کوچیکه تن تنگ تر میشه

    وقتی هوای هیچ جا واسه نفس کشیدن کافی نیست

    وقتی دلت گرفته

    وقتی اشکات همین جوری پایین میان

    وقتی قلبت بی قراره

    وقتی دستها دوره

    وقتی تو نیستی

    وقتی من بی توام

    وقتی عشق ما به یه نقطه چین بلند رسیده

    وقتی همه دلسنگ شدن

    وقتی توی اتاقت همه ی عروسکات بهت میخندن

    وقتی از در و دیوار اتاق حرف نصیحت بباره

    اونوقت یه موجود بی روح میشی که فقط محکومه زندگی کنه

    اینجا هوا سرده اینجا آسمون تاریکه

    اینجا ستاره نیست اینجا ماه قهر کرده

    اینجا چشمها گریونه

    اینجا یه قلب بی قراره

    اینجا یه دل داره از غصه دق میکنه

    اینجا پرنده پر نمی زنه

    اینجا کسی عاشق نمیشه

    اینجا کسی نمیدونه دوست داشتن یعنی چی

    اینجا ساکته اینجا غم گرفته هست

    از این همه فاصله از این همه دوری دلم گرفته

    کجایی ؟؟!

    تکیه گاهم باش
    اینجا کلام گیر غم مصلحت نبود

    اینجا که آمدم

    دیدم که به هر سمت می روم

    نه که دیوار رو به روست

    اینجا کلاس نیست

    اینجا چهار پنجره ی روشن من است

    هر کس قرار حوصله اش پینه بسته است

    هر کس که از هجوم غم خانه خسته است

    در باغ چار پنجره یک جا برای اوست

    استاد جنس ماست

    گاهی خیال می کنم استاد مثل من

    قلبش شکسته است !

    اینجا زمان سبک تر ار آن می پرد که هست

    تا پلک می زنم

    رویایی از غزل شدنم باز پیش روست . . .
    در تاریکی های نیمه های شب
    که تخت خوابت از همیشه برایت بزرگتر است
    - آن قدر که
    از ترس تنهایی ِ گم شدن در آن ،
    از خواب می پری
    و ... -
    کابوس ها
    رنگ تازه ای به خود می گیرند:
    واقعیت
    وقتی حوصله نداره بهش پیله نکن بذار تو خودش باشه , خوب میشه خودش برمیگرده ...
    فقط صدام کن واسه اشکات شونه میشم
    فقط صدام کن واسه تو دیوونه میشم
    فقط صدام کن تو رو تنها نمیذارم
    اونی که می مونه میشم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا