*زهره*
پسندها
14,783

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من هم باور کن به اون صورت نمیخونم شاید این به اون خاطره که من دانشگاه آزاد میخونم نه
    !!
    مهم همون کاریه که تو میکنی.. نگران اولما.. 18 مهم دییر
    ای بدبین.. این ترم ولی معدلم 18 شده ها.:redface:..هر چی باشه مهم نیست تونستن امروز خوشالم کنن همون پیشبینی که گفتی میشه.. فهمیدن تولدمه
    مرسی
    مرسی لطف داری این قسمت رو نتونستم قایم کنم امروز نمیدونم چی شده از دانشگاه زنگ زده بودن اسمم رو برا المپیاد ریاضی میخواستن بنویسن.. خیلی مسخره است آخه من بار اول ریاضی 7 شدم بار دوم 18.5
    زهره جان این هفته خیلی درگیرم شرمنده نتونستم پا به پات تو تایپیکا بیام.. خیلی هم ممنون بابت همه تبریکات و کمکهات
    یهنی از نوشتم معلوم نبود ماله خودمه ؟ :cry:

    ممنونم مرسی



    گویند صدای خفاش ها آنقدر بلند است که ما تونایی شنیدن آن را نداریم
    و چه زیباست این گوهر ناب ...
    خدایی که در همین نزدیکی است
    اما دریغ
    بارها دچار عجز و ناتوانی شدیم
    و تو را ندیدیم
    زهره جان شرمنده
    خیلی ممنونم.. خوشالم کردی.. زندگی رو میبینی.. از فردا باید بشینم غصه سال دیگم رو بکنم
    از دست نوشته‌های خودم بود
    دو نوشته در یک راستا، مفهومشون هم یکی بود

    چشام وا نمیشه
    ولی نمتونم الان بخوابم
    شرمنده
    کنار هم نوشته بودمشون، دقت نکردم برا کپی کردن

    ....
    قدم می‌زنم، همیشه یه مسیر چندین کیلومتری رو قدم میزنم، برای آرامش درونیم که کاملن آشفته است، آنکه نه چایی‌های فراوان آرامشش را فراهم می‌کنند، نه خنده‌های زهراگین‌ ِ جیمز هتفیلد که از درد بچه دورگه‌ای که پدرش رو از دست داده بود خندید، از درد خندید ! هوا گرم، ولی سردی و یخ بودن دستانم رو هنوز هم حس می‌کنم، گاه گرم می‌شوند، و گاه امیدوارتر از گذشته، ولی هنوز منتظر لحظه‌ای برای فشردن، فشرده شدن، و گرم شدن ....
    گرمی ِ هوا جز عرق سردی بر پیشانی نشاندن چیزی برایم نداشت، قدم‌ها نیز مرا آروم نکرد، آنقدر که سر کلاس، هیچ مسئله‌ای را حل نکردم، آرام آن جلو، نشستم، آرام در حدی که جز خیره شدن با تابلوی خط خطی شده توسط استاد، کار دیگری انجام نمی‌دادم ...
    آهنگی رو گوش می‌دهم، سردی نگاه رو بشکن ... فاصله سزای ما نیست ...

    آرامم بگذارید، می‌خواهم خاطراتم رو مرور کنم
    نه بابا شوخی میکنم
    همون که استفاده میکنیم خودش کلیه!
    مرسی از لطفتون!
    سلام.
    عزیز یه تشکری یه حرفی یه حدیثی
    اینهمه داریم با شما کل مینداریم!؟!؟
    وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای مرسی
    واقعا الان یه نوشیدنی داغه داغ میخوام
    مرسی مرسی
    قدم می‌زنم، همیشه یه مسیر چندین کیلومتری رو قدم میزنم، برای آرامش درونیم که کاملن آشفته است، آنکه نه چایی‌های فراوان آرامشش را فراهم می‌کنند، نه خنده‌های زهراگین‌ ِ جیمز هتفیلد که از درد بچه دورگه‌ای که پدرش رو از دست داده بود خندید، از درد خندید ! هوا گرم، ولی سردی و یخ بودن دستانم رو هنوز هم حس می‌کنم، گاه گرم می‌شوند، و گاه امیدوارتر از گذشته، ولی هنوز منتظر لحظه‌ای برای فشردن، فشرده شدن، و گرم شدن ....
    گرمی ِ هوا جز عرق سردی بر پیشانی نشاندن چیزی برایم نداشت، قدم‌ها نیز مرا آروم نکرد، آنقدر که سر کلاس، هیچ مسئله‌ای را حل نکردم، آرام آن جلو، نشستم، آرام در حدی که جز خیره شدن با تابلوی خط خطی شده توسط استاد، کار دیگری انجام نمی‌دادم ...
    آهنگی رو گوش می‌دهم، سردی نگاه رو بشکن ... فاصله سزای ما نیست ...

    آرامم بگذارید، می‌خواهم خاطراتم رو مرور کنم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا