آرماندیس
پسندها
1,062

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • به چشم بر هم زدنی

    مادرم کودکی هایم را

    گذاشت پشت در!

    همه چیز شد خاطره ای

    برای روزهای مبادا!

    برای روزهای "یادش بخیر"

    " ای کاش"و...

    اما نه من دکتر شدم

    و نه تو خلبان !

    تنها یادگاری آن روزها

    همان تیله های سیاه زیر کمد است

    که وقتی در خانه تکانی عید

    پیدایشان می کردیم

    از شادی، هر بار بزرگتر می شدیم ...

    حالا اما ...

    آداب این بزرگ شدن، گاهی عذابم می دهد!

    بزرگ شدنی که یادم داد

    به آدمها لبخند بزنم

    حتی اگر دوستشان ندارم!

    یاد گرفتم،گریه نکنم

    و بلند بلند نخندم!

    فریاد نکشم،اخم نکنم و ...

    یادم داد، دروغ بگویم!

    ...

    چه احمقانه بزرگ می شویم!

    بزرگ شدنی که رسیدن ندارد ...

    بازی...حرف...خنده...سلام... ندارد!

    آنچه مانده فقط

    سایه ی سیاهی از من است

    بر دیوار "دوستت ندارم"!

    با اینکه من مثل بازیهای کودکی

    هنوز لباس سفید بر تن دارم ...
    سلااام

    چرا انقد شاکی؟

    سخت نگیر دخملی.

    اس ها چرا خرابه؟
    چشمت بی بلا,اگه امری نیست کمکم رفع زحمت کنیم...
    زود باش تا گریه نکردم نمونه سوال فیزیک2 واسم بذار...
    ههههههههههه رو آب بخندب خوش خنده
    خیالت راحت شد دیگه
    این کارگردانه آتش بس اگه من و تو را میبرد بازی کنیم فروش فیلم از تایتانیکم میزد بالا
    من در دو راهی فایر فاکس و اکسپلورر دارم جفتک میندازم
    من خوبم میگم زهرا اگه یه وقت کاری چیزی داری برو ها داشتم باهات شوخی میکردم تو چه طوری
    حالا چرا جیغ میزنی تو منظور منا بد میگیری چرا؟
    من میگم اگه من میام اینجا چون دوست دارم باهات در ارتباط باشم چیکار دارم به ببقیه؟
    زهرا خوشگله. مثل منگلا هی میرم و میام(چه ربطی داشت؟؟)
    من به خاطر جناب عالی میام نه هیچی دیگه یعنی نمیشناسم که بخوام بیام
    نه من اومدم. از 1 به بعد بچه ها قطع میشن سرعت بهتر میشه
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا