yuhana
پسندها
1,037

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام نفس مامانی خوبی عسلم
    بلاخره با هزار زحمت درستش کردم . مجبور شدم یه بار دیگه ویندوز نصب کنم.
    و حالا قولی که بهت دادم.

    [IMG]
    نظر سنجي: بهترين آواتار را چه كسي دارد؟
    به من رای دهید
    عسلی ممنونم
    ولی درست نشد که نشد
    نمیدونم ایرادش کجاست
    همه دست و پامو بسته تو سایت
    هیچکاری نمیتونم بکنم.
    سلااااااااااام
    احوواالااات ؟ :gol:

    ممنونم یوحنایی
    به به ببين كي اينجاست..كجا بودي تا حالا؟؟؟از اينورا..نميگي من چند ماهه كه نديدمت..:D

    قربونتتتتتتتتتت.:gol::gol:..خيلي ملوسههههه:redface::redface:
    باشه رفتم دیگه دختر جان
    خدافظ
    بای
    راستی..
    هیچی خدافظ برای چند روز آینده
    قربونت یوحنا جان.. این چه حرفیه تو دوست منی و این یعنی دارم با لذت میشنوم نوشته تو.. میبینم صدات رو .. میخندم شادیهاتو.. راه میرم در ذهنیتت
    اره سخته.. داریخما عزیز جان... من یکی از دوست تنبل زهلم میره.. بقیه رو نمیدونم... رفتن برای بدست اوردن چیزی برتر..
    باشه یوحی جان.. منتظرم برگردی تا بقیه دعواهامون رو هم بکنیم.. خدافظ
    یوحنا؟
    من برم دیگه اگه اجازه میفرمایید..
    کلی اعصابم خوبه الان.. خوشحال میشم هر وقت میبینمت..
    ناگهان آنقدر مُردیم که دیوانه دنیا آمدیم

    چه می دانستیم " آیینه هر چه می بیند از یاد می برد"

    پنداشتیم از درز ِ دیوارها باد می آید

    چه می دانستیم باد پشت دری که بسته می ماند

    بیهوده آنقدر مُردیم که گورستانی در سراسریم

    نمانده راهی به مقصد از قصد می بُریم

    در جنبِ دوری ِ از هم وول می خوریم

    چند حاشیه دیگر ادامه ی دوری ماست؟
    نه عزيزم اينا چه حرفيه..:heart::gol:.يكم ميمونم بعد ميرم درسمو بخونم:redface:
    عشق را چگونه می شود نوشت ؟
    در گذر ِ این لحظات ِ پـُـر شتاب ِ شبانه
    که به غفلت آن سوال ِ بی جواب گذشت ،
    دیگر حتی فرصت ِ دروغ هم برایم باقی نمانده است
    وگرنه چشمانم را می بستم
    و به آوازی گوش می دادم ،
    که در آن دلی می خواند :
    من تو را ،
    او را ،
    کسی را دوست می دارم !
    آرررره دلت بسوزه
    نه نمیتونی خودت تصمیم بگیری.. باید به همه بگی و اجازه بگیری.. انگار نمیخوای مطلب رو بگیری ها.. چیکار کنم دیگه دستم نمیرسه. باید ازت خواهش کنم که نری اون بالا..
    نخیرم من نمیام با تو... من و تو به مرگ طبیعی و در 120 سال دیگه خواهیم مرد.. البته اونموقع قد یه تو پ فوتبال میشیم از پیری..
    تو یه کم آره فضول نه ها کنجکاوی.. اینته که عالیه
    بیردانه ای.. لنگه ات سخته پیدا بشه..
    هستن دیگه چیکار داری تو؟
    علیک اهه اهم سلام..
    فکر کردی میزارم همینجوری بمیری... اصلا فکر کن مرگ و زندگی منم به زنده موندن تو وابسته است بازم میری رو ساختمون؟...
    باشه هر وقت شروع شد میدونم که هیشکی رو نمیشناسی.
    . بابا کی تموم میشه آخه دیوونم کردی با این سریالات
    آللااااااااااااااااااااااااااااااااااااه


    خدا را در آغوش کشیدم ...

    خدا زیاد هم بزرگ نیست

    خدا در آغوش من جا می شود ...

    شاید هم آغوش من خیلی بزرگ است !

    خدا پیشانی مرا می بوسد و من از لذت این بوسه مست می شوم ...

    خدا یک بار به من گفت:

    تو گناهکار مهربانی هستی !

    و من خوب می دانم که گناهان من چقدر غیر قابل بخششند ...

    و به یاد می آورم که او خداست و می بخشد ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا