*زهره*
پسندها
14,783

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • ...وقتی بزرگ میشی ، قدت کوتاه میشه ، آسمون بالا می ره و تو دیگه دستت به ابرها نمی رسه و برات مهم نیست که توی کوچه پس کوچه های پشت ابرها ستاره ها چی بازی می کنند .اونا اونقدر دورند که تو حتی لبخندشونم نمی بینی و ماه - همبازی قدیم تو - اونقدر کمرنگ میشه که اگه تموم شب رو هم دنبالش بگردی پیداش نمی کنی ...

    وقتی بزرگ میشی ، دور قلبت سیم خاردار می کشی و در مراسم تدفین درختها شرکت می کنی و فاتحۀ تموم آوازها و پرنده ها رو می خونی و یه روز یادت می افته که تو سالهاست چشمهات رو گم کردی و دستات رو در کوچه های کودکی جا گذاشتی. اون روز دیگه خیلی دیر شده ...

    فردای اون روز تو رو به خاک می دهند و می گویند : " خیلی بزرگ بود " ...

    .

    .

    .

    ولی تو هنوز جا داری تا خیلی بزرگ بشی ، پس بیا و خجالت نکش و نترس ...!


    وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خونند دست تکون بدی ...

    وقتی بزرگ میشی ، خجالت می کشی دلت برای جوجه قمری هایی که مادرشون برنگشته شور بزنه. فکر می کنی آبروت میره اگه یه روز مردم - همونهایی که خیلی بزرگ شده اند - دلشوره های قلبت رو ببینند و به تو بخندند ...

    وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی پروانه های مرده ات رو خاک کنی براشون مراسم بگیری و برای پرپر شدن گلت گریه کنی ...

    وقتی بزرگ میشی، خجالت می کشی به دیگران بگی که صدای قلب انار کوچولو رو میشنوی و عروسی سیب قرمز و زرد رو دیدی و تازه کلی براشون رقصیده ای ...

    وقتی بزرگ میشی ، دیگه نمی ترسی که نکنه فردا صبح خورشید نیاد ، حتی دلت نمی خواد پشت کوهها سرک بکشی و خونه خورشید رو از نزدیک ببینی ...

    دیگه دعا نمی کنی برای آسمون که دلش گرفته، حتی آرزو نمی کنی کاش قدت می رسید و اشکای آسمون رو پاک می کردی ...
    هرروز در اول هفته با دردسری جدید برمیگردم اینجا..
    واو چه توصیف زیبایی بود از لحظه طلوع.. کامل و با کلمات خوشگل... میتونی همین وصف زیبا رو در مورد یک احساس انسانی بیان کنی تا دلنشینترین لحظه های اون حس رو که انسانها تجربه کردند براشون یاداور بشی.. آدما باخوندنش سر به تحسین تکون میدن..
    مرسی که شریک نوشته ات هستم الان.. ممنون زهره خانم گل
    پس مشمولاذمه ای اگر ننویسی خودت و نذاری تو تایپیکا باز..
    من باید از زاویه نوشته های خودت بشناسم کسی رو..
    یاز حتمن یاز
    ممکنه اون نوشته از خودت باشه زهره؟
    ممکنه یا نه؟ بگو تا بگم من متاسفانه لحظه ای اینجا بودمy! چوخ شرمنده یم باغیشلا یولداش
    سن بیلیرم کی راهات درک ائلیسن اونا گوره ساغول.. و بازم باغیشلا...
    مرسی زهره جان خیلی قشنگ خیلی زیبا..
    روحیه مضاعف میده نوشته هات
    به سلامت یولداش
    آره منم باید و مجبورم که برم دارم دیوونه میشم..
    به سلامت.. شرمنده گیر این کامپیوترم
    بای
    نئینی-ییم آخی؟.. پیس اولدو سنن/از تو
    ساغول کی درک ائله دین/درک کردی
    ادیت کردم اون جمله سازی رو
    شرمنده ویروسم بالا گرفته
    مشکل همون فکر کردنه زهره جان.. همون لحظه ای که پری.. بی محابا رو کاغذ خالی کن دلت رو.. و اینکه حتما لازم نیست سبکی نو. ابداع کنی.. از یه ترانه الهام بگیر..
    کمی سورئالیستی باش...فی البداهه بنویس و بعد خواستی تنظیم کن..
    این چه حرفیه یولداش..
    اتفاقا یه دختر میتونه حس زیبای رمانتیک داشته باشه تا یه اوغلانن کارت واقعا هم زیباست حالا هم که این توضیح زیبا رو دادی بیشتر به عمق کارت پی بردم و حس زیبات.. من نه بابا من بگیر نگیر دارم اگه بگیره میرم تو حسش وگرنه که عین برهوتی خشک میشم از کلمه و احساس... اگه تونستی البته این پیشنهاد منه از همونا الهام بگیر و بنویس خیلی زیبا میشه میدونم..
    تو پر از احساسی
    سایه جان اگه بفهمه حتما توبیخت کرده.. میگه اونجا حرف دل خودتون باشه فقط..
    الان میبینم.. هی اونجا عجب خاطرات تلخی داشتم خدا.. خیلی خاکستری بودم اونموقع آمان آمان
    من برا خوندن یه بار سر سری میخونم و بعد ها میرم تو بهرش..
    شعر؟ نه بابا انگلیسی ترکی؟ فرانسوی؟
    چی کو منم میخوام م م م م م م م م م م م م
    آخش الان بهتر شد.. ولی خداییش باید کم کنیم دیگه.. دارم میترکم واسه اینکه میبینم همه کتابام تانخورده موندن..
    آهان یاخجی..
    خوش به حالتون همتون درس میخونین فقط من موندم/آغلاماخ/


    خدا را در آغوش کشیدم ...

    خدا زیاد هم بزرگ نیست

    خدا در آغوش من جا می شود ...

    شاید هم آغوش من خیلی بزرگ است !

    خدا پیشانی مرا می بوسد و من از لذت این بوسه مست می شوم ...

    خدا یک بار به من گفت:

    تو گناهکار مهربانی هستی !

    و من خوب می دانم که گناهان من چقدر غیر قابل بخششند ...

    و به یاد می آورم که او خداست و می بخشد ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا