-
[IMG]
دیگه پای پیرجو رو وسط نکش ... من خودم تو رو مرغتو با هم شکار میکنم ...
دیگه پیرجو واسه چی ... دس اون بیچاره رو به خون آلود نکن ...
راستی بذار آخرش یه چیزی بگم اسم قشنگت چی بود؟؟؟؟ آها: لاله شهیدی !
برو تا چشات از اینی که هست باباقوری تر نشده بخواب ... منم الان رو زمین نشستم دارم تایپ می کنم ...
دیگه حتی رو صندلیم نمی تونم بشینم .. ببین دیگه اوضام چه جوریه
شبت خوش باشه ...
پر از خوابای رنگی 
نه بابا خواب چیه ... من تا مرغتو پرنکنم که نمی خوابم ... این بیچاره خروسم اینجا لب و لوچش آب افتاده میخواد از نزدیک ببینه مرغتو ....!
حالا اگه ترسیدی بگو من و خروسم بی خیال تو مرغت بشیم ... دیگه دررفتن نداره که ...
اول من بگم که خروس نیستم ولی ترم پنجم ... بحثی توش نیست (مرغ ترم چهاری !)
بعدا هم اینکه مرغ تو خیلی دلشم بخواد با خروس من بازی کنه چه برسه که بخواد به پای اون بمیره ... اونم سعادت میخواد که هر مرغی نداره ...
اون مرغت که تا صبح دووم نمیاره ... من خوردمش ... مگر اینکه خواهش کنی ولش کنم اونوقت باید با خروسم مشورت کنم تا ببینم اون چی میگه ...
اینا ...
راستی گفتی ول میچرخید... ؟ تا اونجا که من میدونم مرغا اهل خونه دارین و بشور و بسابن!نکنه صاحبش از این کارا میکنه که این مرغه بی حیا شده ول میچرخه... اصلا چه معنی داره مرغ ول بچرخه تو حیاط! اونم این وقته شب؟ دهه؟
من خروس نیستم ... ولی بدجور مرغه دلفریبه هااااااااااا ... برم بخورمش!
اِ چه نازه ... فک میکردم شبیه خودته! ولی از تو خیلی خوشگل مامانی تره ... نیگا نیگا ... قربونش برم چه قد قد میکنه!
نوش جووونش نوش جوووووونش ... کی بخوره بهتر از مقصود ... بخوره از شیر مادرشم حلالتر ... مگه اینجا مزرعست که هرکی پپاشه یه حیوون بیاره!
اینکه تو مرغی کلا پرواضحه و بحثی توش نیست ولی من نههههههههههههههههه ... من؟ با من؟ الو؟ صدا نمیاد.. شما خروس میخواستی خانم؟؟؟
ببین من آخرش کار دستت میدم ... حالا وایسا ... هی منو اذیت کن حالا ...
میگم شبیه مرغ میزنی نگو یارو مرغ بازه ! غلط نکنم مرغه از خودت ماه تر و تو دل بروتر باشه ... !
یه عکس ازش بگیر بده ببینم .... اگه خواستی منم یه خروس بگیرم تا یرویر شن ... بالاخره اونام دل دارن !
ببین سن مادرمو داری احترامت سرجاش ولی دیگه دیگه!!!!
میگما لاله مرغ داری واقعا ؟ تو خونه وله؟ کتکش میزنی؟ آره؟ یعنی انقد بی رحم بودی من نمی دونستم!!؟
حالا بغض نکن ... بیا ... بیا ... من و تو باهم دوستیم... گریه خوب نیستااااا .!
برو باباااااااااااااااااااا ... ای دی اس ال داری؟؟ بندازش دور... منو باش دلم برا کی میسوزه ! بفروشش جاش دوتا خروس بخر صبحا بیکار نباشی! ای دی اس ال دارم !!! ایششششششششششششششششششش...
یعنی چی؟ که تو لود صفحه عکس بالا نیاد؟ پس دیگه قیافه ی خوشگل منو نمی بینی؟؟؟! ای بخشکی شانس!
هنوز بچه ای ... برو تا نکشتمت خودت برو شهید شو .. وگرنه حیف میمیری!
چه لاله ای ... ها؟؟؟ ای شیطون ... برام نقشه چیدیااااااااااااااا ....
هرکی شهید باشه تو یکی که عمراااااااااا ... اصلا حرفشو نزن .. مگه میشه تا من هستم بذارم تو شهید بشی!
ببین میگم اگه سختته بذار یه وقته دیگه چون مال من پرسرعته اینجوری واسه تو نامردی میشه ... باشه ؟ دلم نمیاد اذیت شی
اومدی که ...
خوش اومدی... من نمیدونم چرا همش تو رو میبینم از اینجا یاد اسم لاله میوفتم!
چه ارتباطی هست؟؟؟
سلام...
نگو رفتی که کلی ناراحت میشم...
ای بابا ... دوستی گفتن .... دشمنی گفتن ... همین ؟ میای میری؟
دوست دارم کسی پیدا شود برایم حرف های خوب بزند ...
قصه های خوب بگوید ...
دوست دارم دست هایش بوی خدا بدهد ...
خنده اش مرا یاد زندگی بیندازد !
زندگی اش مرا یاد چیزهای خوب بیندازد ...
یاد بچگی ام بیفتم ...
دوست دارم بچگی ام را بغل کنم ...
.
.
.
دوست دارم کسی پیدا شود برایم قصه های خوب بگوید ...!
مچکرم عجیجم
سلام عزیزم.این نظرسنجی کی شروع میشه؟!بهترین آواتار رو میگما
اهاگرفتم خوب تفاهمه دیییییییییییییییییییییییییییییییییییگه.
سلام چی چیه منواینجوری نگاه میکنی هااااااااااا؟؟؟مگه فرشته ندیدی تاحالا؟
وقتی که دست و پای ذهن بسته باشد
وقتی که چشمها سياهی می‌روند
وقتی که گوشها جز زوزه باد چيزی نمی‌شنوند
شعری هم زاده نمی‌شود !
آخه اونا الان اصلا نيستن .......
به هر حال مسئول تويي پدر جان . هر جور خودت صلاح ميدوني .
يه كار ديگه هم ميشه كرد . دو سري رو همزمان برگذار كني كه اين جديدا هم باشن ....
كاشكي اينايي كه جديدا ثبت نام كرده بودن رو فقط شركت ميدادي .
مي مو هم سري آخر شركت داده بودم ......
حالا تو شروع كن پدر . يه كاريش ميكنيم
خودت برگزار كني بهتره پدر .
ديگه از ما گذشته .....
آواتار قابلت رو نداره پدر .
اينقدر خودت رو غرق درس نكن . آخرش هيچي نيست ....
پدر كم پيدايي .......
من دختری بودم
تنها در دنیای خودم
آروزیم خانه ای بود در بین درختان ...
من یک رویا داشتم
که از بلندترین نقطه پرواز کنم !
...
میان برگها قدم زدم
و از خدا پرسیدم
من کجا هستم ؟!
...
ستاره ها به من لبخند زدند
و خدا با خیالی آرام به من گفت
در من ...
...
حالا که زمان گذشته است
و خاکستری شده ام
آماده ام تا
از بالاترین نقطه پرواز کنم
...
وحالا میفهمم خدا به من چه گفت ...! -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
