تو را به نگهبانی باغ گماشته ام
بپذیر
بپذیر
وگرنه باغ در تکرار سرشت های انگاشته، جان خواهد داد
مانند من
که میان اعلامیه های ازدیاد طول عمر
خبر بیماریی ناعلاج را می شنوم
باغ را بپذیر
بپذیر
گر مادگی قهرِ بَساک کند
در خلوت گلبرگ
به آشتی نشانش
که مرا بازگشتی نخواهد بود
گر ساقه ای در باد شکست
گلبرگ هایش
مرهم دستان تیغ خورده ات
ومن از آن دور
میان اعلامیه های ازدیاد طول عمر
برایت ورد حاصلخیزی خواهم خواند