عشق یک نردبان است,
با یک نفر آغاز میشود و با تمامیت به پایان میرسد.
عشق آغاز است خداوند پایان است,
از دردهای بالنده ی عشق در هراس بودن,
محصور ماندن در یک سلول تاریک است.
ای همه گل های از سرما کبود ،
خنده هاتان را که از لب ها ربود ؟
مهر ، هرگز اینچنین غمگین نتافت
باغ ، هرگز اینچنین تنها نبود
روزگاری ، شام غمگین خزان
خوش تر از صبح بهارم می نمود .
این زمان ، حال شما حال من است .
ای همه گل های از سرما کبود !
تاج عشقم عاقبت بر سر شکست
خنده ام را اشک غم از لب ربود .
زندگی در لای رگ هایم فسرد .
ای همه گل های از سرما کبود .