MEMOL...
پسندها
3,736

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • چون فصل بهار آمد با من به چمن بنشین
    دامن مکش از دستم بنشین گل من بنشین
    خوش خویی و گلرویی مهتاب سمن بویی
    تا دل ببری از گل ای غنچه دهن بنشین
    تو ماه منی یارا تا خیره کنی ما را
    مریخ و ثریا را بر زلف بزن بنشین
    بنشین که صفا داری گیسوی رها داری
    گر مهر به ما داری چون مه به چمن بنشین
    گردیم سمندت را صیدیم کمندت را
    گیسوی بلندت را بر شانه فکن بنشین
    ای گلرخ گلدامن پرهیز کن از دشمن
    چون دوست شدی با من بر دیده ی من بنشین
    ماه چمنی جانا چون یاسمنی جانا
    سیمینه تنی جانا در پیش سمن بنشین
    در پای تو چون خاکم نه خاک که خاشاکم
    بنگر دل غمناکم آن را مشکن بنشین
    سلام گلم خوبی ...
    ممنون از اشعار و تصاویر زیبا ....
    بهاری و شاد باشی ...
    اوج نابودی که فقط به نبودن می انديشد و ناگهان دستی می آمد و مرا به دوباره بودن و ماندن در اين زمين خوش خيال(زمينی که عادت کرده به رهگذرانش)دعوت می کرد.ولی من هر چه با تو خنديديم،هر چه گريه کردم،هر چه احساس کردم يک شبه به فراموشی سپرده شد.نمی دانم کدام آرزو تو را صدا کرد؟!نمی دانم کدام خواهش معنای خواهش من شد؟!نمی دانم کدام شک و ترديد واژه های درد آلود مرا از يادت برد،نمی دانم چرا اين قصری را که تمام نفسهايمان در آن محبوس بود يک شبه خراب کردی؟ (ادامه قبلیه جانشد همش)
    دوست داشتم در اولين قطرات اشکم درک می کردی آنچه در وجودم بود.دوست داشتم در تمام ناباوريها و تمام بايد ونبايدها باور می کردی دردی را که سالهاست در گوشه اين دل پنهان است و با تمام خاموشيم بفهمی که در دلم غوغايی برپاست.با همه کودکيم نگاهم را ذره ای از وجودت بدانی. دوست داشتم لحظه ای با مکث خود تمام هستی را به هم پيوند می دادی و هستی را آنچنان به من می بخشيدی که ديگر اثری از آن نباشد.دوست داشتم فرياد خفه اين گل بخاک افتاده را بدست تن نااميد به باد نمی سپردی که ناگهان نه بادی می ماند نه من،دوست داشتم من هم يکی از صدها ستاره ای بودم که در کنج دلت آشيانه دارد. گر چه می دانم نور من به وسعت ستاره های ديگرت نيست.دوست داشتم گلی بودم در او


    خنده زد و گفت
    اي دريغ
    ديگر بهار رفته نمي آيد
    گفتم پرنده ؟
    گفت اينجال پرنده نيست
    اينجا گلي كه باز كند لب به خنده نيست
    گفتم
    درون چشم تو ديگر ؟
    گفت ديگر نشان ز باده مستي دهنده نيست
    اينجا بهجز سكوت سكوتي گزنده نيست
    زندگی سخت نیست ما سختش میکنیم عشق قشنگ نیست ما قشنگش میکنیم دل ما تنگ نیست ما تنگش میکنیم دل هیچکس سنگ نیست ما سنگش میکنیم
    گفته بوديد كه به زندگي زيباتر نگاه كنم.

    ...

    ديروز كه باران باريد چترم را هم زنداني كردم

    تا شايد باران چشمانم را بشويد

    تا من هم به زندگي زيباتر بنگرم!!!
    امیدوارم روزهای بدت زودتر به خوشی تبدیل بشه گلم
    کمکی خواستی رو من حساب کن
    حداقل کمک من میتونه حرف زدن با تو گلم باشه
    چرا خوش نه؟
    سلامتی شما
    تقریبا دیگه تو اینجا رخت خواب انداختم[IMG]
    سلام عشق من
    خوبی نفس؟
    کجایی بابا؟نه حالی نه احوالی
    دلم پوسید
    روزي ما دوباره کبوترهاي ِمان را پيدا خواهيم کرد
    و مهرباني دست ِ زيبائي را خواهد گرفت.






    روزي که کم‌ترين سرود
    بوسه است

    و هر انسان
    براي ِ هر انسان
    برادري‌ست.
    روزي که ديگر درهاي ِ خانه‌شان را نمي‌بندند
    قفل
    افسانه‌ئی‌ست
    و قلب
    براي ِ زنده‌گي بس است.
    روزي که معناي ِ هر سخن دوست‌داشتن است
    تا تو به خاطر ِ آخرين حرف دنبال ِ سخن نگردي.


    روزي که آهنگ ِ هر حرف، زنده‌گي‌ست
    تا من به خاطر ِ آخرين شعر رنج ِ جُست‌وجوي ِ قافيه نبرم.



    روزي که هر لب ترانه‌ئي‌ست
    تا کم‌ترين سرود، بوسه باشد.



    روزي که تو بيائي، براي ِ هميشه بيائي
    و مهرباني با زيبائي يک‌سان شود.



    روزي که ما دوباره براي ِ کبوترهاي ِمان دانه بريزيم...







    و من آن روز را انتظار مي‌کشم
    حتا روزي
    که ديگر
    نباشم.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا