ایوای پس وضع تو بدتره؟ اونجا جای نون بیسکویت میدن بهتون..وای وای..معذرت میخوام که خاطرات بد رودر تو زنده کردم.. شاه فراریه ملعون وعجیب وزیباصفت و همه فن حریف خیلی جاها کارایی کرده بود اما حیف اسمش شاه بود کاش اسمش مثلا حج اوغلو بود..
بپرس بابا یعنی چی اخه
اهان اوجور؟
هر جور راحتی من که از پررویی موی سر هم دیگه ندارم همش روئه دیگه
نه بابا یه بار اومدم اونجا یعنی اصفهان.. خدا حفظتون کنه.. من خیلی دورم بلیط رفت و برگشت هم داشته باشم نمیتونم بیام.. ممنون که لطف داری ببا با جان
ولی به باحالی دانشگاه مانمیرسه مال ما اینجوری
بابت صنعتی من اشتباه کردم راس میگی..
بابت غروباش نمیتونم نظر بدم چون نیستم
بابت تشکرات هم نمیدونم نکنه اصفهونی هستی خسیس
بابت همه چیز باید بگم لطف داری شوخی بود
مرسی که نزدی تو ذوقم تا بگی که نه نه من فقط همون یخ و سرما رو دوست دارم..
غروبای صنعتی خیلی زیباست مخصوصا که تو اون دود و دمش افتاب مثل انسان در خون غلتیده سرخ و دردالود میشه و میره پایین مثل مسافری که در انتهای جاده گم میشه..
افرین کارت درسته ممنون
سلام البته
نه امکان نداره.. تو باید عاشق رن گ کهربایی غروب و آبی اقیانوس و سبزی چمنزارهایی باشی که حس آزادی رو به آدم القا میکنن باشی..
هیچ حرارتی در میون یخهای هزار ساله قطب وجود نداره.. شادی واقعی تو درک رنگهای ایه که خدا در آفریده هاش ایجاد کرده.. همه چیز برای ماست تا حتی با دیدنشون هم به این حس برسیم.. کافیه به هر چیزی در زمان و زاویه خاص خودش نگاه کنیم.. میدونسی جاده رو به کوه در تاریکی شب حس بزرگی داره برای ما آدما.. یه آرامش در میان احساس تنهایی مصلق
وای از دلی که یکباره می گیرد. یکباره می ریزد، مانند صخره نوردی که نه دستش به قله می رسد نه پایش به زمین، مانده ام میان زمین و هوا. نه پایین، نه بالا... یک تهی بزرگ زیر پاهایم سنگینی می کند انگار. دلم گریه نمی خواهد، نعره میخواهد؛ عربده های مردانه ای که رسوا می کند بغض چندین ساله را... از آن گریه ها که وقتی از حلقوم مرد بلند می شود، خدا انگشتش را در گوشهایش فرو می کند...
خدایا...