azadeh_arch _eng
پسندها
1,557

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آزاده جان سلام
    ممنون از این همه مهربونیتون
    مجید حالش خیلی بهتره
    بهوش اومده
    خدا رو شکر
    سلام
    ممنونم
    نماز روزه شما هم
    دیبا, همون آواتار قبلیمه دیگه :D
    سلااااااام
    خوبین ؟

    شرمندم من مدتی نیستم
    نت هم دیگه ندارم ...

    خوبین شما ؟
    سلام شما میدونید من باید چکار کنم تا توی صفحه پروفایلم بشه پیغام گذاشت
    تنظیمات رو چک کردم ولی باز کسی نمیتونه واسم پیام بزاره


    با من سخن بگو ...

    من صدای تو را می شنوم ...

    صدای گریه های تو را می شنوم ...

    صدای تو از میان تاریکی ها می گذرد ...

    ابرها را در می نوردد ...

    با نور ستارگان در می آمیزد ...

    و با انوار خورشید به من می رسد ...

    .

    .

    .

    نامه ای از خدا به تو !
    منم هنوز شوكه هستم فقط ميدونم تصادف كرده به هر حال اگه خبري ازش داشتين حتما برام پيام بذارين ممنون ميشم
    سلام ازاده جون ميخواستم ببينم از مجيد خبري دارين؟
    مجید واسم یه داداش خوب و مهربونه مثل داداشم مهدی
    دلم داره میترکه نمیدونم چکار کنم
    اینجا دوستای زیادی ندارم
    دارم دیوونه میشم
    واسش دعا کن
    ممنونم
    سلام خوب هستید
    مجید امروز صبح تصادف کرده
    خبر زیادی ازشون ندارم
    ولی بخاطر شدت تصادف و اینکه توی جاده بوده اعزام شده مرکز استان
    واسش دعا کن
    صفیر عرش در این تیره خاک دون نالد----همای عشق به سودای آشیان نالد
    زمین که مسکن سیمرغ قاف قران شد---ز تنگی قفس آن مرغ آسمان نالد
    ببین عطوفت خلاق را که مظهر او----برای مغفرت جرم انس و جان نالد
    زبا پوزش امت شده لسان الله--- به پیشگاه خداوند مستعان نالد
    علی به خلق بود مهربانتر از مادر---به حال ملت خود شاه مهربان نالد
    گناه اهل زمین را چو میکند تهدید---ابو تراب بر احوال خاکیان نالد
    قسیم نار چو بیند لهیب نیرون را----به غفلت بشر از قهر جاودان نالد
    علی به گلشن هستیست باغبان رئوف--- به باغ چون رسد آسیب باغبان نالد
    پی رهایی امت نهاده چهره به خاک---چنان که حق بپسندد علی چنان نالد
    ابو تراب زخوف خدا به نخلستان----به خانه حضرت زهرا دعا کنان نالد:w04:
    سلام
    آزاده جان دیگه ازتون خبری نیست
    کجایی !!؟؟؟
    امیدوارم همیشه خوش و خرم و سلامت باشی...........
    اهنگای کوهن اگه دوست داشتی دانلود کن
    اینجا


    من، نوشتن بلد نبودم !

    آسمان آبی بود

    و می کشیدم روی کاغذ سپیدی

    آبی آسمان !...

    .

    .

    .

    نوشتن بلدم و نقاشی نه !

    و می نویسم

    از همان آسمان کودکی ...

    چیزی که ماند

    بی تغییر ...!


    نجواي تو را

    نمي توان نوشت ...

    گرماي تو را

    نمي توان كشيد ...

    نگاه تو را

    نمي توان سرود ...

    آغوش تو را

    نمي توان نواخت ...

    تنها مي توان

    دلي داشت

    سر ريز؛

    از بوي تني

    كه بالا مي برد تورا ...

    تا شانه هاي

    خـد ا .....!


    ...و در آن شب مهتابی
    هنگامی که شب چون روز روشن بود
    و غوکان و جیرجیرکان به شادی و آواز پرداخته بودند
    من نیز با صدای خش خش برگ های پاییزی
    تو را میخواندم ای تنهاترین همدم من


    من و پاييز شانه به شانه ...
    به پاييز گفتم
    آرام، گام بردار ...
    در زير برگها
    بهاري، دارد، مي تپد ...
    ...
    من و پاييز جلوتر رفتيم
    نفس در سينه ي هردومان حبس بود
    برگها را كنار زديم
    تورا ديديم ...
    هنوز بالهايت جان داشت
    نفست بوي پرواز مي داد
    و سكوت نبض تو در گوش برگها جاري بود
    هنوز جاي پاي قلبت سبز بود ...
    و
    هنوز دستهايت
    بوي دل مرا مي داد
    اي كودكي بزرگوار من !!!
    ...
    امروز كوچكتر از آنم
    كه به قداست تو
    بينديشم
    يادت گرامي باد ...
    اي كودكي بزرگوار من ...
    اي كودكي بزرگوار من ...!

    فرشته مه نگار

    اينو ببين جالبه خوشحال ميشم
    اين پايين رو ميگم آجی

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=110417
    دلتنگی که سراغت می آید همه خاطره ها را زیر و رو می کند تا بهانه ای برای سرزده آمدنش پیدا کند و پیدا هم می کند ؛ بعد تو می مانی و حرف هایی که به گفتن نمی آیند ... شاید بروی سراغ شعرها و نوشته های دیگران که بتوانی از زبان آن ها حرف هایی که روی دلت سنگینی می کنند ، پیدا کنی و به خیالت پیدا هم می کنی ... ولی هنوز چیزی هست ته گلویت ، چیزهایی هست که آن ته ِتهِ دلت که قرار نیست با این حرف ها بیرون بریزد. خوب می دانی این حرف ها حرف های خودِ خودت نیست و چون تو نمی توانی بنویسی شان ، قرار است برای همیشه نا گفته بمانند... برای همیشه نا گفته بمانند... برای همیشه نا گفته بمانند...


    قدم مي زني
    تاريک است
    خياباني ساکت
    بر خلاف هميشه ...

    مي روي
    در مسيري ميان درختان
    صدايي نيست
    جز صداي رودخانه ...

    پيش مي روي
    دوست داري
    تا ابد بروي
    بي وقفه ...

    آرامش است
    که مي بارد
    و پرواز روياهايي
    که در سر داري ...

    به خودت که مي آيي
    رسيده اي
    لبخند مي زني ...

    فردا شب
    با اوج بيشتري
    پرواز خواهي کرد ...!
    سلام!
    خوبی؟
    خوش میذگره؟؟؟
    راستی!
    فینال شروع شده!!!
    بیا رای بده!
    به دوستات هم بگو که رای بدن!

    بهترين آواتار را چه كسي دارد ؟ ( فينال )

    مرسی!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا