pishi khogshel
پسندها
27

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اها اونو رفتیم تحویل دادیم
    استاده داد 70 از 100
    ..
    بد نشد..
    ..
    نادیا جونم..خوشگلم..من باید برم...دوباره میام...حسابی صحبت میکنیم واست..اخه من دلم واسه نوه جونم خیای تنگ شده[IMG]
    ..
    فعلا
    سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
    خوبی تو؟؟؟
    نادیا جونیم..
    من خوبم ..وای این عکسه چقدر بامزست..این پسر کوچولو رو میگم[IMG]
    سلام عزیزم.من خوبم ،تو خوبی نازنین؟ نماز روزه هات هم قبول ،التماس دعا
    سلام پیشی خوشگله..
    خوبی؟؟؟
    ..
    وای وای عاشق این پیشیات شدما
    خیلی ناززن
    ..
    فعلا باي خوشحال ميشم از حال ابجي پيشي ملوس باخبر بشم maryamr_n2002


    با من سخن بگو ...

    من صدای تو را می شنوم ...

    صدای گریه های تو را می شنوم ...

    صدای تو از میان تاریکی ها می گذرد ...

    ابرها را در می نوردد ...

    با نور ستارگان در می آمیزد ...

    و با انوار خورشید به من می رسد ...

    .

    .

    .

    نامه ای از خدا به تو !


    من، نوشتن بلد نبودم !

    آسمان آبی بود

    و می کشیدم روی کاغذ سپیدی

    آبی آسمان !...

    .

    .

    .

    نوشتن بلدم و نقاشی نه !

    و می نویسم

    از همان آسمان کودکی ...

    چیزی که ماند

    بی تغییر ...!


    بهشت

    جایی نیست که من و تو را

    به آنجا ببرند و یا مارا به آنجا راه ندهند !

    بهشت در قلب من و تو نهفته است ...

    فقط باید آن را دید ...!


    نجواي تو را

    نمي توان نوشت ...

    گرماي تو را

    نمي توان كشيد ...

    نگاه تو را

    نمي توان سرود ...

    آغوش تو را

    نمي توان نواخت ...

    تنها مي توان

    دلي داشت

    سر ريز؛

    از بوي تني

    كه بالا مي برد تورا ...

    تا شانه هاي

    خـد ا .....!
    باعث افتخار بنده ست.
    از آشنایی با شما خیلی خوشبختم.


    ...و در آن شب مهتابی
    هنگامی که شب چون روز روشن بود
    و غوکان و جیرجیرکان به شادی و آواز پرداخته بودند
    من نیز با صدای خش خش برگ های پاییزی
    تو را میخواندم ای تنهاترین همدم من


    پیش تر ها

    دایره می دیدم زندگی را

    با همه توازن و تقارن و سادگی اش ...

    و این روز ها بیش تر

    به انبوه نیم دایره ها می ماند !

    با یک آغاز

    یک اوج

    و یک پایان ...

    همه یک طرفه و ساعتگرد !!!


    من و پاييز شانه به شانه ...
    به پاييز گفتم
    آرام، گام بردار ...
    در زير برگها
    بهاري، دارد، مي تپد ...
    ...
    من و پاييز جلوتر رفتيم
    نفس در سينه ي هردومان حبس بود
    برگها را كنار زديم
    تورا ديديم ...
    هنوز بالهايت جان داشت
    نفست بوي پرواز مي داد
    و سكوت نبض تو در گوش برگها جاري بود
    هنوز جاي پاي قلبت سبز بود ...
    و
    هنوز دستهايت
    بوي دل مرا مي داد
    اي كودكي بزرگوار من !!!
    ...
    امروز كوچكتر از آنم
    كه به قداست تو
    بينديشم
    يادت گرامي باد ...
    اي كودكي بزرگوار من ...
    اي كودكي بزرگوار من ...!

    فرشته مه نگار
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا