با تو از خويش نخواندم-كه مجابت نكنم
خواستم تشنه اين كهنه شرابت نكنم
گوش كن از من و بر همچو مني گوش مكن
تا كه ناخواسته مشتاق عذابت نكنم
دستي از دور به هرم عزلم داشته باش
كه در اين كوره احساس مذابت نكنم
گاه باران همه دغدغه اش باغچه نيست
سيل بي گاهم وناگاه خرابت نكنم
فصلها حوصله سوزند.-بپرهيز-كه تا
فصل پر گريه اين بسته كتابت نكنم
*
هركسي خاطره اي داشت-گرفت از من و رفت
تو بينديش-كه تا بيهده قابت نكنم

