تقلب که هیچ...بابام زنگ زد به معلممون گفت وضعش خرابه..خیلی..شب رفت زیر میزی داد بهش بعدش اومد خونه گفت خاک تو سرت ...
گفتم اه چرا... نگو بچه ام یاد میگیرما....
گفت تقلبم کرده بودی این وضعت بود...
بعدش سرش رو انداخت پایین چندتا نچ نچ کرد و رفت.... خدا به خیر گزروندش..نزدیگ بود با کمربند سیاه بشما...
